و از گفته های آن حضرت است [در وصف بیعت خود به هنگام خلافت، و پیش از این مانند آن با لفظهای دیگری گذشت.]

و دستم را گشودید، بازش داشتم، و آن را کشیدید، نگاهش داشتم، سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود در آیند -و دوش و بر هم را سایند- چندان که -از هجوم مردمان- بند پای افزار برید وردا افتاد، و ناتوان پامال گردید. و خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان بدانجا روان، و بیمار -برای بیعت- خود را بر پا می داشت، و دختران جوان -برای دیدن آن منظره- سر برهنه دوان.