بار خدایا از تو می خواهم که مرا در برابر قریش و یارانش یاری دهی که پیوند خویشاوندی مرا بریده اند و کاسه مرا سرنگون کرده اند. گرد آمده اند تا با من ستیزه کنند و حقی را که از آن من است و من از دیگران بدان سزاوارترم از من دریغ دارند.

گفتند که حق چیزی است که می توانی آن را بگیری و دیگران هم می توانند تو را از گرفتن آن بازدارند. پس، یا غمگنانه شکیبا باش یا از اندوه و حسرت بمیر. در آن حال، نگریستم، دیدم که مرا یاوری و مدافعی و مددکاری جز اهل بیتم نیست، دریغم آمد که آنها را طعمه مرگ سازم. پس در حالی که، خاشاک به دیده ام رفته بود، چشم پوشی کردم و در حالی که، استخوان در گلویم شکسته بود، آب دهن اندک اندک فرو بردم. صبر کردم و خشم خود فرو خوردم، بر چیزی که از حنظل تلخ تر بود و برای دل من از تیغ تیز دردآورتر.

مؤلّف گوید: این سخن در ضمن خطبه های پیشین آمده بود ولی به سبب اختلاف روایت بار دیگر آن را نقل کردیم.