از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در بصره هنگامیکه برای عیادت علاء پسر زیاد حارثی که بیمار و از اصحاب آن بزرگوار بود باو وارد شد چون فراخی خانه او را دید فرمود:
با فراخ بودن این خانه در دنیا چه کردی و حال آنکه تو به فراخی آن در آخرت نیازمندتر هستی (زیرا در این خانه بیش از چند روزی نمی مانی و در آن خانه همیشه خواهی بود) آری اگر بخواهی با فراخی این خانه فراخی خانه آخرت را هم دریابی میهمان در آن پذیرایی نموده با خویشاوندان پیوسته باش، و حقوق شرعیّه (خمس و زکوة و صدقات و سائر حقوق واجبه و مستحبّه) را از آن آشکار کن که در این صورت بواسطه فراخی این خانه فراخی خانه آخر ترا دریافته ای.
پس علاء به آن حضرت عرض کرد: یا امیر المؤمنین از برادرم عاصم ابن زیاد بتو شکایت میکنم. آن بزرگوار فرمود:
برای چه گفت: (همچون رهبانان) گلیمی پوشیده و از دنیا دوری گزیده. حضرت فرمود: او را نزد من بیاورید، چون آمد فرمود:
ای دشمنک خود (شیطان) پلید ناپاک خواسته ترا سرگردان کند (که باین راهت وا داشته و آنرا در نظرت آراسته است) آیا بزن و فرزندت رحم نکردی (که تنهائی و درویشی پیشه گرفتی) آیا باورت این است که خداوند برای تو پاکیزه ها را حلال کرده و کراهت دارد و نمی خواهد که تو از آنها بهره مند گردی (در صورتیکه در قرآن کریم سوره 7 آیه 32 می فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» یعنی بگو: کی حرام کرده است آرایش و روزیهای پاکیزه ای را که خداوند برای بندگانش مقرّر فرموده) تو پست تری از اینکه خداوند نعمتی را بتو حلال کند و نخواهد که از آن بهره بری (زیرا این مرتبه انبیاء و اوصیاء آنها است).
عاصم گفت: یا امیر المؤمنین کار من مانند کار تو است که در لباس زبر و خشن و خوراک سخت و بی مزه هستی حضرت فرمود:
وای بر تو، من مانند تو نیستم، زیرا خدای تعالی به پیشوایان حقّ واجب گردانیده که خود را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اینکه فقیر و تنگدست را پریشانیش فشار نیاورده نگران نسازد.