از سخنان آن حضرت علیه السلام است که آنرا (در جنگ صفّین) هنگامیکه اصحاب آن بزرگوار در باب حکمیت با او مخالفت نمودند، فرموده:

(لشگر شام وقتی که از جنگیدن با لشگر عراق ناتوان گشته شکست خوردند بتدبیر عمرو ابن عاص قرآنها بر سر نیزه ها زده آنان را بحکم آن دعوت کرده صلح و آشتی خواستند، پس لشگر عراق بعضی باعتقاد اینکه ایشان راست می گویند و برخی بجهت خستگی از جنگ و گروهی بر اثر دشمنی باطنی که با آن حضرت داشته ظاهرا خود را مطیع جلوه می دادند، دعوت آنها را بقرآن بهانه کرده همه با هم نزد آن بزرگوار گرد آمده گفتند: بایستی دست از جنگ برداشته مالک اشتر و سائر جنگ جویان را هم از کارزار باز گردانی و گر نه ترا مانند عثمان می کشیم، امام علیه السّلام امر داد که مالک و سائرین باز گشتند، پس از آن فرمود:)

ای مردم، همیشه امر و فرمان من با شما طوری بود که میل داشتم تا اکنون که جنگ شما را ضعیف و ناتوان گردانید، و سوگند بخدا جنگ از جانب شما شروع شده و رها گردید در حالیکه دشمنتان را ناتوانتر و بیچاره تر نمود.

(پس اگر مخالفت نمی نمودید بر معاویه و لشگر شام تسلّط یافته فتح و فیروزی از آن شما بود، ولی چه کنم) دیروز امیر و فرمانده بودم و امروز مأمور و فرمانبر، و دیروز نهی کننده و باز دارنده بودم و امروز باز داشته شده، و شما دوستدار زنده ماندن بودید، و نمی خواهم شما را بآنچه که نمی پسندید وادار نمایم (توانائی ندارم یا مصلحت نیست شما را بجنگ مجبور نمایم).