از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در باره بعضی از صفات خداوند متعال و مدح حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله).
قسمت اول خطبه:
سپاس خداوندی را سزا است که حواسّ و مشاعر (کنه ذات و حقیقت) او را در نمی یابد، و مکانها او را فرا نمی گیرد، و دیده ها او را نمی بیند، و پرده ها او را نمی پوشاند (زیرا درک شدن و فرا گرفته شدن و دیده شدن و پوشیده شدن از لوازم جسم است)
و بوسیله حدوث و پدیدار شدن آفریدگانش بر قدم و همیشگی و وجود و هستی خود راهنما است (زیرا مخلوق حادث به قدیمی که او را آفریده باشد نیاز دارد و نمی شود او حادث بوده یا قادر و توانا نباشد چون در این صورت خالقیّت را نشاید) و مانند بودن مخلوق بیکدیگر دلیل است بر اینکه مانندی برای او نیست (زیرا مانند داشتن مستلزم امکان است که در واجب راه ندارد، و بیان این مطلب در شرح خطبه صد و پنجاه و دوّم گذشت)
خداوندی که وفا کننده است وعده خود را، و برتر است از اینکه بر بندگانش ستم روا دارد، و در باره آفریدگانش بعدل رفتار می نماید، و حکم خود را بر ایشان از روی راستی و درستی اجراء فرموده است (آنان را بر وفق حکمت و مصلحت آفریده و احکام تکوینیّه و تکلیفیّه را از روی عدل و درستی بر آنها تعیین نموده)
و بحدوث و نو پیدا شدن اشیاء بر قدم خود و به ناتوانی که نشان آنها قرار داده بر توانائی خویش و بنا بود شدن که از روی ناچاری آنها نگران آن هستند بر همیشگی خود (از عقول) استشهاد نموده و گواهی خواسته (تا حکم کنند که هر حادثی را آفریننده است و هر ناتوان و نابود شدنی ناقص است و خداوند از حدوث و نقص مبرّی است)
یکی است نه از روی عدد و شماره (واحد عددی نیست که متّصف به صفت قلّت و مبدا و جزء کثیر باشد، بلکه واحد حقیقی است که کثرت نداشته و دوّمی برای او فرض نمی شود) و همیشه بوده و هست نه بحساب مدّت و زمان (زیرا او آفریننده زمان است) و قائم و برقرار است نه بوسیله ستونها و پشتیبانها (و چیزیکه نگاهش دارد، زیرا همه اشیاء مستند باو است) و فهمها او را دریابد نه از راه درک کردن (بحواسّ، زیرا او منزّه است از آنکه در اندیشه گنجد) و دیده شده ها (یا دیده ها) بوجود و هستی او گواهی می دهند نه از روی حاضر شدن با هم (زیرا محدود نیست که در جائی حاضر و در جای دیگر نباشد یا چشم سر او را ببیند)
اندیشه ها باو احاطه ننموده (بکنه ذات و حقیقتش پی نبرده اند) بلکه بوسیله اندیشه ها به اندیشه ها آشکار گشته (عقل از راه اندیشه باو راه برده و کنه ذاتش را در نیافته، زیرا جسم نیست تا اندیشه باو احاطه نماید) و بسبب اندیشه ها امتناع نموده از (احاطه) اندیشه ها (باو، زیرا اندیشه ممکن بواجب الوجود راه ندارد که باو احاطه نماید) و اندیشه ها را نزد اندیشه ها به محاکمه آورده (اندیشه را در این باب حکم ساخت تا حکم کند که بخالق می تواند احاطه نماید، و او را در اندیشه در آورد، چنانکه ممکنات را در می آورد اندیشه به زبان گوید خداوند منزّه است از اینکه در اندیشه آید)
بزرگی او طوری نیست که نهایات باو برسد و او را بزرگ جلوه دهند در حالیکه دارای جسم باشد، و عظمت او قسمی نیست که غایات باو خاتمه یابد و او را عظیم نشان دهند در حالیکه دارای جسد باشد (خلاصه بزرگی خداوند متعال مانند بزرگی اجسام نیست که نهایات و اطراف داشته و بسیار بزرگ و دراز و فراخ باشد) بلکه شأن و سلطنت و پادشاهی او بزرگ است.
و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده برگزیده و درست کردار پسندیده او است، خداوند بر او و بر آل او درود فرستد (بجهت هدایت و راهنمائی مردم)
او را با برهانهای واجب و لازم (که مردم باید آنها را قبول داشته باشند چون در مقام حجّت کافی است) و با پیروزمندی هویدا و راه روشن آشکار فرستاد، پس آن حضرت هم پیغام خداوند را رسانید در حالیکه با آن حقّ و باطل را از هم جدا کرد، و مردم را براه راست برد در حالیکه بآن راه نماینده بود، و عملهای دلالت کننده براه راست و نشانهای روشن را بر پا نمود (تا کسی باطل را با حقّ و گمراهی را با رستگاری اشتباه نکند) و ریسمانهای اسلام را محکم و دستگیره های ایمان و یقین را استوار گردانید (تا هر که بآن ریسمانها و دستگیره ها چنگ زند از گمراهی و بد بختی رهائی یابد و دیگری بر او مسلّط نشود).
قسمت دوم از این خطبه است در وصف شگفتی آفرینش دسته های از حیوانات (مانند مورچه و ملخ و غیر آنها):
و اگر مردم در عظمت توانائی و بزرگی نعمت و بخشش خداوند متعال فکر و اندیشه کنند (از گمراهی) براه (راست) باز می گردند، و از مشقّت و سختی آتش سوزان (قیامت) می ترسند (بر خلاف دستور خدا و رسول رفتار نمی نمایند) و لیکن دلها بیمار و بینائیها معیوب است (به این جهت از راه حقّ پا بیرون نهاده در آثار قدرت و توانائی پروردگار اندیشه نکرده از نعمتهای او سپاسگزار نیستند)
آیا نگاه نمی کنند حیوان کوچکی را که آفریده چگونه آفرینشش را استوار و بهم پیوند کردنش را محکم گردانیده، و (با همه کوچکی) برای آن گوش و چشم پدید آورده و استخوان و پوست به تناسب آراسته
نگاه کنید به مورچه با کوچکی جثّه و نازکی اندامش که بنگاه با گوشه چشم دیده نمی شود و به اندیشه درک نمی گردد، چگونه مسیر خود را می پیماید، و برای بدست آوردن روزیش می شتابد، دانه را به لانه اش انتقال می دهد و آنرا در انبارش (برای روز سختی) آماده می گذارد، در تابستان برای زمستان و هنگام آمدن (روزهای گرم) برای وقت باز گشتن (روزهای سرد) دانه ها را گرد می آورد،
خداوند ضامن روزیش بوده، مناسب حال راه روزیش را گشاده، پروردگار بسیار نعمت و بخشش دهنده از آن غافل نیست، و خداوند جزاء دهنده آنرا محروم و بی بهره نمی گرداند و اگر چه در سنگ خشک (که چیزی از آن نمی روید) و سنگ سخت (که از جائی بجائی حرکت داده نمی شود) باشد،
و اگر در مواضع خوردن و در بالا و پائین و آنچه در درون مورچه است از اطراف اضلاع شکمش و آنچه در سر آنست از چشم و گوش، اندیشه کنی از (تدبیر و حکمت خداوند در) آفرینش آن به شگفت آمده از وصف آن برنج در آئی،
پس بلند و برتر از آن است (که در اندیشه در آید) خدائی که مورچه را بروی دست و پایش بر قرار داشت و آنرا بر روی ستونها و اعضائش بناء کرد، در حالیکه در آفرینش آن آفریننده ای شرکت نداشته و توانائی او را یاری نکرده است.
و اگر راههای اندیشه خود را بپیمائی تا به انتهای آن برسی (از هر گونه فکر و اندیشه بکار بری) دلیل و برهان ترا راه ننماید مگر باینکه آفریننده مورچه همان آفریننده درخت خرما است، بجهت دقّتی که برای امتیاز هر چیز (از یکدیگر) بکار برده شده، و اهمیت گوناگون بودن هر جانداری (خلاصه چون تفصیل آفرینش هر یک از موجودات دقیق است و سبب اختلاف اشکال آنها مشکل می باشد و در هر یک حکمتهای باریکی نهفته است، مور و پیل، کوه کاه، خرد و بزرگ، در صحراء و در دریا ناچار همه را آفریننده حکیمی به مقتضای حکمت بآن تفصیل و اختلاف آفریده و تخصیص داده و در نیازمندی آنها بخالق متعال تفاوتی نیست، لذا می فرماید:)
بزرگ و خرد و سنگین و سبک و توانا و ناتوان در مخلوقاتش نیست مگر آنکه (نسبت به قدرت کامله او) یکسان است (پس مپندار که این مشکل است چون کوچک است و آن دیگری آسان چون بزرگ می باشد).
و همچنین (در برابر قدرت و توانائی او ایجاد هر یک از) آسمان و هواء و بادها و آب یکسان است.
پس به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز و روان بودن این دریاها و بسیاری این کوهها و درازی قلّه ها و گوناگون بودن لغتها و زبانها نگاه کنید (در شگفتی آفرینش هر یک از این مخلوقات تأمّل و اندیشه نموده ببینید چه حکمتهای باریک در آنها نهفته است که همه آنها دلیل بر وجود و هستی صانع می باشد) پس وای بر کسیکه ایجاد کننده را انکار کرده بنظم آورنده را باور ندارد،
گمان دارند که ایشان مانند گیاه (خودرو در بیابانها و کوهها) می باشند که برای ایشان برزگر و تخم پاشنده ای نیست، و صورتهای گوناگونشان را آفریننده ای نمی باشد، و در آنچه ادّعاء می کردند به حجّت و دلیلی وابسته نبودند، و در آنچه حفظ کرده و باور نمودند تحقیق و یقینی نداشتند (بلکه ادّعای ایشان فقط از روی خود پسندی و گمان است) و آیا ساختمانی هست که آنرا بناء کننده ای نبوده یا جنایت و گناهی که آنرا جنایت کننده ای نباشد (نیازمندی فعل بفاعل ضروری و آشکار و انکار آن باطل و نادرست و منکرش نادان و گمراه است).
قسمت سوم خطبه:
و اگر می خواهی (مانند مورچه) در باره ملخ بگو (و در شگفتی آفرینش آن تأمّل و اندیشه کن) که خداوند سبحان برای آن دو چشم سرخ آفریده، و دو حدقه (مانند ماه) تابان بر افروخته، و گوش پنهان (از نظر) برایش قرار داده، و دهن مناسب برایش گشوده، و برای آن حسّ توانا (که راه معاش و سود و زیان خود را می یابد) قرار داده و دو دندان که بوسیله آن (گیاه را) چیده و جدا میکند، و (دو پا مانند) دو داس که بآن می درود، برزگران برای زراعتشان از آن می ترسند و دفع آنرا نمی توانند اگر چه با هم اتّفاق نموده گرد آیند تا اینکه در پرواز خود بکشت زار آمده و از آن خواهشهایش را انجام دهد در حالیکه همه جثّه و تن آن باندازه یک انگشت باریک نیست.
پس منزّه (از ادراک) است خداوندی که هر که در آسمانها و زمین است (فرشتگان و خداپرستان) او را باختیار و اضطرار (در خوشی و سختی) سجده میکنند، و رخسار و چهره بخاک می مالند (اظهار خضوع و فروتنی می نمایند) و اطاعت کرده فرمان او می برند از روی بی اختیاری و ناتوانی، مهارشان را بدست او دهند از روی ترس و بیم،
پرندگان در اختیار امر و فرمان او می باشند، شماره پرها و نفس کشیدن آنها را میداند، و دست و پای آنها را در آب و خشکی استوار گردانیده (بعضی را ساکن دریا و برخی را در بیابان قرار داده) است، و روزیشان را تعیین فرموده، و بر اصناف آنها احاطه دارد، این کلاغ است و این عقاب است و این کبوتر است و این شتر مرغ است، هر مرغی را به نامش خوانده (بر وفق حکمت و مصلحت آفریده) و روزیش را ضامن گشته،
و ابر سنگین (باران دار) را پدید آورد و بارانش را ریزان ساخته، و نصیب و بهره هر جائی را از آن تعیین نمود، زمین را بعد از خشکی آب داد و بعد از خشکسالی از آن گیاه رویانید.