(در سال 38 هجری جهت کمک به محمّد بن ابی بکر در مصر در نکوهش یاران ایراد کرد).

نکوهش کوفیان

خدا را بر آنچه که خواسته و هر کار که مقدّر فرموده ستایش می کنم، و او را بر این گرفتار شدنم به شما کوفیان می ستایم. ای مردمی که هر گاه فرمان دادم اطاعت نکردید، و هر زمان شما را دعوت کردم پاسخ ندادید، هر گاه شما را مهلت می دهم در بیهودگی فرو می روید، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانید، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را برای حل مشکلی بخوانند سرباز می زنید.

پدر مباد دشمنان شما را برای پیروزی منتظر چه چیزی هستید? چرا برای گرفتن حق خود جهاد نمی کنید? آیا در انتظار مرگ یا ذلّت هستید? به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد -که حتما خواهد رسید- بین من و شما جدایی خواهد افتاد، در حالی که من از همنشینی با شما ناراحت، و حضورتان برای من بی فایده بود.

  1. علل سقوط و انحطاط فکری کوفیان:

خدا خیرتان دهد، آیا دینی نیست که شما را گرد آورد? آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند? شگفت آور نیست که معاویه انسان های جفا کار پست را می خواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی می کنند و من شما را برای یاری حق می خوانم، در حالی که شما بازماندگان اسلام، و یادگار مسلمانان پیشین می باشید، با کمک و عطایا شما را دعوت می کنم ولی از اطراف من پراکنده می شوید، و به تفرقه و اختلاف روی می آورید. نه از دستورات من راضی می شوید، و نه شما را به خشم می آورد که بر ضد من اجتماع کنید، اکنون دوست داشتنی ترین چیزی که آرزو می کنم، مرگ است.

کتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را که نمی شناختید به شما شناساندم، و دانشی را که به کامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. ای کاش نابینا می دید و خفته بیدار می شد. سوگند به خدا چه نادان مردمی که رهبر آنان معاویه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمرو عاص) باشد.