از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است در سرزنش اصحاب خود:

خدا را سپاس می گزارم بر امری که واجب و لازم نموده، و بر فعلی که مقدّر فرموده، و بر آزمایش نمودن من به (نفاق و دو روئی) شما ای گروهی که هر زمان فرمان دادم پیروی نکردید، و دعوت مرا نپذیرفتید، و اگر (از جنگ با دشمن) شما را مهلت دهند به سخنان بیهوده می پردازید (لاف زده گزاف می گوئید) و اگر جنگی پیش آید ضعف و سستی نشان می دهید (از ترس پنهان می شوید) و مردمی را که نزد پیشوا اجتماع میکنند (از امام علیه السّلام پیروی می نمایند) طعن زده سرزنش می نمایید، و اگر ناچار بسختی (جنگ) گرفتار شوید به قهقری بر می گردید (با اینکه مردم ثابت قدمی نیستید و از هیچ دری براه نمی آیید از راه لطف و رعیّت نوازی می گویم:)

دشمن شما بی پدر (و مربّی) باشد (نه شما) منتظر چه هستید در (تأخیر) یاری کردن و سعی و کوشش بر (گرفتن) حقّتان مرگ یا خواری برای شما است (یکی از این دو شما را دریابد یا کشته شدن در میدان جنگ یا ذلّت و بیچارگی از دشمن که از کشته شدن سختتر است)

سوگند بخدا اگر اجل من برسد -و البتّه خواهد رسید- بین من و شما جدائی می افکند در حالیکه از بودن با شما بیزار و تنها مانده ام (به انفاق و دو روئی و کردار زشت شما مانند آنست که چون از دنیا بروم یاوری نداشته ام)

اجر شما با خدا است آیا دینی نیست که شما را گرد آورد (تا بیکدیگر کمک کنید) و غیرتی نیست که شما را (به جلوگیری از دشمن) آماده سازد، آیا شگفت نیست که معاویه ستمگران فرومایه را می خواند و از او پیروی میکنند بدون اینکه ایشان را کمک و بخششی نماید (اسباب جنگ برای آنها فراهم کرده و پولی بایشان بدهد) و (چون معاویه به افراد چیزی نمی داد و فقط به رؤسای قبائل عرب بسیار بخشش می نمود آنان را طرفدار خود می گردانید و سائر مردم از جهت تعصّب فامیلی یا بسبب بخشش کمی که از رؤساء می افتند و یا به رسوم ایلی یا به گول خونخواهی عثمان ایشان را پیروی می نمودند، و امیر المؤمنین، علیه السّلام، به رئیس و پیرو یکسان کمک و بخشش می فرمود، از این جهت رؤساء دلخوشی از آن حضرت نداشتند، و پیروان هم در راه آنها می رفتند، لذا می فرماید:) من شما را در حالیکه باز مانده اهل اسلام و باقی مانده مردم مسلمانید با کمک و بخشش باندازه سهم هر یک دعوت می نمایم و شما از دور من پراکنده شده مخالفت می کنید

رضایتی از امر و فرمان من ندارید تا از آن خوشنود گردید، و نه خشم و رنجشی تا بر آن اجتماع نمائید (در کار من پیوسته نفاق و دو روئی می کنید، نه در اطاعت و پیروی ثابت قدمید و نه در مخالفت یک رو و یک سخن، کاش یک راه پیش گرفته مرا از کشاکش این درد و اندوه می رهاندید) و برای من دوستترین چیزیکه میل دارم ملاقات کند مرا مرگ است (تا از شما برهم که از غمّ شما جز به مرگ نتوان رست)

بتحقیق (معارف و حقائق) قرآن را بشما یاد دادم، و با حجّت و دلیل بین شما حکم کردم، و شما را بآنچه نمی شناختید آشنا گردانیدم، و آنچه را که از دهن بیرون می افکندید بشما گوارا ساختم (چیزهائی را که از روی نفهمی به بدی تلقّی می کردید خوبی آنها را بشما آشکار نمودم) کاش کور می دید یا خفته بیدار می گشت (من شرط ارشاد و راهنمائی را بجا آوردم حالا اگر کور نبیند و خفته بیدار نگردد تقصیر من نیست)

و چه بسیار نزدیک بجهل و نادانی به (احکام) خدا هستند گروهی که پیشوایشان معاویه است و آموزگارشان پسر زانیه (عمرو ابن عاص که قصّه مادرش در شرح سخن هشتاد و سوّم گذشت).