از سخنان آن حضرت علیه السّلام است هنگامیکه (فساد و تباهکاری عثمان و کار گردانان او در مدینه و سائر شهرها شیوع پیدا نمود جمعی از اهل مدینه صحابه رسول خدا و دیگران بمردم شهرها نوشتند: شما که می خواهید در راه خدا جهاد کرده با دشمنان دین بجنگید، با شتاب نزد ما بیایید که خلیفه شما دین را تباه کرده و از بین برده، پس دلهای مردم از او برگشت و در صدد خلعش برآمدند، و گروه بسیاری از اهل مصر و بصره و کوفه به مدینه آمدند، و) نزد آن بزرگوار گرد آمده از کردارهای ناپسند عثمان شکایت کردند، و درخواست نمودند تا حضرت از جانب ایشان با او گفتگو نماید، و بخواهد که رضای آنها را فراهم نماید (از بد رفتاری دست برداشته بدعتهائی که در دین نهاده از بین ببرد و باصحاب پیغمبر اکرم این همه ظلم و ستم روا ندارد، و مردم درستکار را به حکمفرمائی شهرها بفرستد) پس امام علیه السّلام نزد عثمان رفته فرمود:

مردم در پشت سر من می باشند و مرا بین تو و خودشان سفیر و واسطه قرار داده اند (از من درخواست نموده اند که پیغام ایشان را رسانیده فساد را از بین ببرم) و سوگند بخدا بتو نمی دانم چه بگویم (بچه زبانی سخن بگویم که در تو اثر بخشد) چیزی (از بدعتها و کردار زشتت) نمی دانم که تو خود آنرا ندانی، و ترا بکاری (حرمت آنچه بجا می آوری) راهنما نیستم که آنرا نشناسی (بلکه رفتارت را میدانی حرام و بر خلاف دین است)

و میدانی آنچه ما می دانیم (زشتی کارهایی که مرتکب می شوی بر تو پوشیده نیست، چنانکه بر ما آشکار است) در چیزی از تو پیشی نگرفتیم که ترا بآن آگاه سازیم، و در هیچ حکمی خلوت ننمودیم تا آنرا بتو برسانیم (ما و تو هر دو پیغمبر اکرم را درک کرده رفتارش را با مردم دیده و احکامش را شنیده ایم، پس لازم نیست ترا به روش آن حضرت تبلیغ نماییم) و تو دیدی آنچه ما دیدیم، و شنیدی آنچه که ما شنیدیم، و با رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- آمیزش داشتی چنانکه ما آمیزش داشتیم،

و پسر ابی قحافه و پسر خطّاب به درستکاری سزاوارتر از تو نبودند (با اینکه بر خلاف گفتار پیغمبر اکرم رفتار کرده به بهانه خلافت را غصب نمودند، مانند تو بدعتهائی در دین احداث نکرده با مسلمین اینگونه ظلم و ستم روا نداشتند) در حالیکه تو از جهت خویشی به رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله- از آنها نزدیکتری (چون عثمان پسر عفّان ابن ابی العاص ابن امیّة ابن عبد شمس بن عبد مناف می باشد، و عبد مناف جدّ سوّم حضرت رسول: محمّد ابن عبد اللّه بن عبد المطّلب ابن هاشم ابن عبد مناف ابن قصّی ابن کلّاب ابن مرّة ابن کعب است، و امّا ابو بکر عبد اللّه پسر ابی قحافة عثمان ابن عامر ابن عمر ابن کعب ابن سعد ابن تیم ابن مرّة ابن کعب می باشد، و مرّة جدّ ششم پیغمبر اکرم است، و امّا عمر پسر خطّاب ابن نفیل ابن عبد العزّی ابن ریاح ابن عبد اللّه ابن قرط ابن زرّاح ابن عدیّ ابن کعب بوده، و کعب جدّ هفتم رسول خدا است، پس خویشاوندی عثمان از ابو بکر و عمر به پیغمبر اکرم نزدیکتر است) و به دامادی پیغمبر مرتبه ای یافته ای که ابو بکر و عمر نیافتند (عثمان رقیّه و امّ کلثوم را که بنا بر مشهور دختران پیغمبر بودند به همسری خود درآورد، در اوّل رقیّه را و بعد از چندگاه که آن مظلومه وفات نمود امّ کلثوم را بجای خواهر باو دادند، و از اینرو است که در پیش عامّه و سنّیها به ذی النّورین ملقّب گشته)

پس در باره خود از خدا بترس، از خدا بترس، زیرا سوگند بخدا تو از کوری بینا و از نادانی تعلیم داده نمی شوی (براه حقّ گمراه نبوده ای تا ترا راهنمائی نمایم، و به رفتار درست نادان نیستی تا ترا دانا گردانم، بلکه دانسته بر خلاف رفتار می نمایی) و بتحقیق راهها (احکام خدا) آشکار، و نشانه های دین (قرآن و اهل بیت) برپا و برقرار است.

پس (اگر ترا غفلت گرفته) بدان برترین بندگان نزد خدا پیشوای عادل و درستکاری است که (براه حقّ) هدایت شده، و (دیگران را) راهنما باشد، و سنّت و طریقه دانسته شده (از پیغمبر اکرم) را برپا دارد (طبق آن رفتار نماید) و بدعت باطل و نادرست را بمیراند (از بین برده مردم را به نادرستی آن آگاه سازد) و بتحقیق سنّتها روشن و هویدا است و برای آنها نشانه هایی است، و (همچنین) بدعتها آشکار است و آنها (نیز) نشانه هایی دارد،

و بدترین مردم نزد خدا پیشوای ستمکاری است که گمراه باشد و دیگران هم بوسیله او گمراه شوند، بمیراند سنّتی را که (از رسول خدا) گرفته شده، و زنده گرداند بدعتی که از بین رفته (از حقّ دست برداشته بترویج باطل بکوشد)

و من از رسول خدا، صلّی اللّه علیه و آله، شنیدم که می فرمود: روز قیامت پیشوای ستمکار را می آورند که با او یاری کننده ای نیست (تا از آتش دوزخ رهائیش دهد) و نه عذر خواهی (تا عذاب را از او برطرف نماید) پس در آتش دوزخ انداخته میشود و در آن می گردد چنانکه آسیا گردش می نماید، بعد در گودی و ته دوزخ حبس و باز داشته میشود.

و ترا بخدا درخواست نموده سوگند می دهم که مبادا پیشوای این امّت باشی که کشته شوی، زیرا پیش از این گفته می شد (پیغمبر اکرم فرمود): که در این امّت پیشوایی کشته میشود که (بر اثر کشته شدنش راه) خونریزی و جنگیدن تا روز قیامت گشوده می گردد، و کارها را برایشان مشتبه می نماید، و تباهکاریها را در آنان نشر می دهد، و آنها حقّ را از باطل امتیاز نمی دهند، در آن تباهکاریها آشوب بسیار کرده از حقّ دست برمیدارند، و بسختی مضطرب و نگران می گردند،

پس بعد از سالیان دراز (که متجاوز از هشتاد سال است) و بسر رسیدن عمر برای مروان (ابن حکم که نویسنده و کار گردان تو است) مانند شتری که دشمن آنرا غارت کرده و به تندی میراند، مباش تا بهرجا که خواهند ترا براند. عثمان به آن حضرت گفت: با مردم گفتگو کن تا مرا مهلت دهند که ستمهایی که بر آنان وارد شده برطرف نمایم. پس امام علیه السّلام فرمود:

آنچه در مدینه است مهلتی در آن لازم نیست، و آنچه در آن نمی باشد مهلت آن تا رسیدن فرمان تو است بآن (برای کسیکه در مدینه حاضر است شروع به اصلاح نما مهلت نمی خواهد، و برای آنکه حاضر نیست تا رسیدن فرمان تو عذری نمی باشد. گفته اند عثمان بر اثر فریب خوردن از مروان به ستمگری بر مسلمانان دلیر گردیده، گوش به فرمایشهای امیر المؤمنین نداد تا جائیکه اهل مصر و دیگران او را در خانه اش محاصره نموده بسختی کشتند).