(برخی از شارحان نوشتند این خطبه در شهر کوفه ایراد شد).

خدا شناسی:

سپاس خداوندی را سزاست که آفریننده بندگان، و گستراننده زمین، و جاری کننده آب در زمین های پست، و رویاننده گیاه در کوه ها و تپه های بلند می باشد، نه اوّل او را آغازی و نه ازلی بودن او را پایانی است، آغاز هر چیزی و جاویدان است، و پایدار و ماندگار بدون مدّت و زمان است.

پیشانی بندگان برابر عظمت او به خاک افتاده، و لب ها در اعتراف به یگانگی او در حرکتند.

به هنگام آفرینش، برای هر پدیده ای حد و مرزی قرار داد، تا برای وجود بی نهایت او همانندی نباشد.

گمان ها خدا را به اندازه ها و حرکت ها و اندام ها و آلت ها نمی توانند اندازه گیری نمایند.

نمی تواند گفت: خدا از کی بود و تا کی خواهد بود. وجود آشکاری است که نمی توان پرسید: از چیست و حقیقت پنهانی است که نمی توان پرسید در کجاست. نه جسم است که او را نهایتی باشد، و نه پوشیده ای که چیزی او را در بر گرفته باشد، به موجودات آنقدر نزدیک نیست که به آنها چسبیده، و آنقدر دور نیست که جدا و بریده باشد.

بر خداوند، خیره نگریستن بندگان، و بازگشتن لفظی به زبان آنان، نزدیک شدن به تپه ای، گام بر داشتن در تاریکی شب، یا راه رفتن در مهتاب که نور می افشاند، و درخشش خورشیدی که پس از ماه طلوع می کند، و با طلوع و غروبش، و آمدن شب و روز، چرخ زمان می گردد و تاریخ ورق می خورد، هیچ کدام پنهان نیست.

خدا پیش از هر نهایت و مدت، و فراتر از هر گونه حساب و شمارش است، خدا والاتر از آنچه می باشد که عقل های عاجز تشبیه کنندگان تصوّر می کند. والاتر از صفات پدیده ها و اندازه ها و قطرهاست که برای موجودات مادّی پندارند، و جایگاه هایی که برای آن در نظر می گیرند، زیرا حد و مرز و اندازه، شایسته پدیده هاست و به غیر خدا تعلّق دارد.

وصف آفرینش:

پدیده ها را از موادّی ازلی و ابدی نیافرید، بلکه آنها را از نیستی به هستی آورد، و برای هر پدیده ای حد و مرزی تعیین فرمود، و آنها را به نیکوترین صورت زیبا، صورتگری کرد، چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند، و خدا از اطاعت چیزی سود نمی برد، علم او به مردگانی که رفتند چونان آگاهی او به زندگانی است که هستند، و علم او به آسمان های بالا چونان علم او به زمین های زیرین است.

شگفتی آفرینش انسان:

ای انسان ای آفریده راست قامت، ای پدیده نگهداری شده در تاریکی های رحم های مادران، و قرار داده شده در پرده های تو در تو آغاز آفرینش تو از گل و لای بود، و سپس در جایگاه آرامی نهاده شدی تا زمانی مشخّص و سر آمدی تعیین شده، و آنگاه که در شکم مادرت حرکت می کردی، نه دعوتی را می توانستی پاسخ دهی، و نه صدایی را می شنیدی. سپس تو را از قرار گاهت بیرون کردند و به خانه ای آوردند که آن را ندیده بودی و راههای سودش را نمی توانستی.

پس چه کسی تو را در مکیدن شیر، از پستان مادر هدایت کرد و به هنگام نیاز جایگاه های طلب کردن و خواستن را به تو شناساند? هرگز، آن کس که در توصیف پدیده ای با شکل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون تردید از وصف پر وردگارش ناتوان تر، و از شناخت خدا با حدّ و مرز پدیده ها دورتر است.