از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در ذکر بعضی از صفات خداوند جلّ شأنه):

قسمت أول خطبه:

سپاس خداوندی را سزا است که آفریننده بندگان و گستراننده زمین و روان کننده آب فراوان در زمینهای پست و رویاننده گیاهها در زمینهای بلند است،

اوّل بودن او را ابتداء و همیشگیش را انتهاء و بسر رسیدن نیست (زیرا ابتداء و انتهاء شایسته ممکن است، نه واجب الوجود که عدم و نیستی بر او محال است، چون آنچه مسبوق بعدم و نیستی باشد محدث و پیدا شده است، و محدث واجب الوجود نیست، لذا می فرماید:) او است اوّل که همیشه بوده و پاینده که انتهاء ندارد (بجهت عظمت و بزرگواری سزاوار پرستش بوده) پیشانیها برای او بخاک رسیده و سجده کرده و لبها بتوحید و یگانگیش هم آواز است،

حدود اشیاء را هنگام آفریدن هر یک تعیین فرمود تا خود از شبیه و مانند بودن بآنها امتیاز داشته باشد (پس محدود بودن اشیاء دلیل بر این است که او را مانندی نیست) اندیشه ها او را با حدود و حرکات و اعضاء و ابزارها (قوای ظاهریّ و باطنیّه) نمی تواند تعیین نماید (زیرا او را حدّ و حرکت و عضو و ابزار که از لوازم ممکن است نمی باشد)

برای او گفته نمی شود: در چه زمانی بوده و تعیین نمی گردد تا چه زمانی خواهد بود (زیرا او ازلی و آفریننده زمان است، پس زمان بر او احاطه ندارد، و ابدی است که او را انتهائی نیست، و گر نه محدود بحدّ می شد و واجب نبود، و در برابر عقل) هویدا است که نمی توان گفت از چه آشکار شده، و (از دیده ها) مخفی است که گفته نمی شود: در چه چیز پنهان گردیده (زیرا او علّت همه علّتها و از مکان و محلّ مبرّی می باشد) جسمی نیست که از دور جلوه گری کرده بعد از بین برود، و زیر پرده نیست تا چیزی بر او احاطه داشته باشد، نزدیک بودن او به اشیاء به چسبیدن نیست و دوری او از آنها به جدائی نمی باشد (زیرا قرب و بعد از لوازم امکان است و او ممکن نیست، پس معنی قرب و نزدیک بودن او اینست که به همه اشیاء احاطه دارد و همه چیز باو قائم است، و معنی بعد و درویش اینست که بکنه ذات او پی برده نمی شود)

و باو پنهان نیست از بندگانش نگاه کردن زیر چشمی و نه تکرار و چند بار گفتن سخنی و نه نزدیک شدن به تپّه خاکی و نه برداشتن گامی در شب تیره و نه در شب تاریک آرمنده که ماه روشنی دهنده بر آن سایه می اندازد (تاریکی آنرا برطرف می نماید) و خورشید دارای روشنائی در پی آن می آید، در غروب و طلوع (چون ماه پنهان شود خورشید طلوع کند، و چون خورشید غروب کند ماه هویدا گردد) و در گردش ایّام روزگارها از آمدن شب و رفتن روز (خلاصه شب و روز و آشکار و نهان و تغییر و تبدیل روزگار نسبت بعلم و دانائی او به جزئیّ و کلّی اشیاء مساوی است و چیزی از او پوشیده نمی باشد)

پیش از هر انتهاء و مدّت و هر شمردن و شماری بوده است (زیرا او که آفریننده همه اشیاء است بایستی پیش از آفریده شده باشد) بلند و منزّه است از اینکه تعیین کنندگان حدود اندازه ها و نهایت اطراف و جوانب و تهیئه جاها و قرار گرفتن در مکانها را باو نسبت دهند (زیرا اندازه و نهایت داشتن و کسب مکان و قرار گرفتن در آن از لوازم جسم و امکان است، لذا می فرماید:) حدّ و نهایت مخلوق و آفریده شده او را شایسته است و بغیر او (ممکنات) نسبت داده میشود.

اشیاء را از روی اصول و مبادی و نمونه ازلی و ابدی نیافرید (چون آفرینش او مبدائی نداشته) بلکه (بی نمونه و مبدا بمحض اراده) آفرید آنچه آفریده و حدّش را تعیین نمود، و بآنچه که ایجاد و فرمود صورت و شکل داد و صورت آنرا نیکو و مناسب گردانید، هیچ چیزی را در برابر او امتناع و سرکشی نیست (همه مطیع و فرمانبردارند) و از اطاعت و پیروی چیزی سود و بهره نصیب او نمی گردد (زیرا او نیازمند بغیر نمی باشد، چون نیازمندی مستلزم نقص کمال است و آن از لوازم امکان می باشد)

دانائی او به مردگان از پیش گذشته مانند دانائی او است به زنده های باقی مانده، و علم او بآنچه در آسمانهای زبرین است مانند علم او است به زمینهای زیرین (علم او به مرده و زنده و گذشته و آینده و پست و بلند یکنواخت است، چون ذات او نسبت به همه اجزاء زمان و زمانیّات یکسان است، علم او هم که عین ذات او است چنین می باشد).

قسمت دوم از این خطبه است (در شگفتی آفرینش انسان و عظمت و بزرگی آفریننده):

ای انسان آفریده شده مستوی الخلقه (بی نقص و کم بود) و ای پدید آورده شده محفوظ در رحمهای تاریک و پرده های بسیار (تاریکی شکم و رحم و مشیمه یعنی پرده ای که انسان هنگام ولادت با آن از شکم مادر خارج میشود) که شروع شده ای از گل خالص (و از بدن انسان که ترکیب شده از عناصر ارضی است) و در آرامگاه استوار و محکم (رحم مادر) نهاده شدی تا قدر معلوم (هویدا شدن طول و عرض و نازکی و کلفتی) و مدّت قسمت شده (زمان حمل هفت یا نه ماه یا کمتر و زیادتر) در شکم مادرت جنبش داشتی در حالیکه جنین بودی، سخنی را پاسخ نمی دادی، و آوازی نمی شنیدی،

پس از قرارگاه خود (رحم مادر) به سرای ندیده و راههای سودش را نشناخته بیرون آورده شدی، کی ترا به کشیدن شیر از پستان مادرت راه نمود و کی ترا هنگام نیاز بآنچه درخواست و اراده نمودی آشنا کرد؟ (آیا همه اینها دلیل بر وجود و هستی صانع نیست که می خواهی پی بکنه و حقیقت ذات او ببری)،

چه دور است (پی بردن بکنه ذات او، زیرا) کسیکه از (شناسایی) صفات دارنده شکل و صورت و اندام ناتوان است، از صفات آفریننده او ناتوانتر و از دریافتش بوسیله حدود و صفات آفریده ها دورتر است (کسیکه به شگفتی آفریده شده راه نبرد چگونه به آفریننده راه پیدا خواهد کرد، و حال آنکه او را شبیه و مانندی نیست تا کنه ذات و صفاتش شناخته شود).