از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در توحید و صفات خداوند):

قسمت أول خطبه:

سپاس خدائی را سزا است که بوسیله آفریده هایش بر وجود و هستی خویش راهنما است (زیرا هر مخلوقی ممکن است و ممکن به خودی خود دارای وجود و هستی نمی گردد، پس هویدا است که او را خالق و آفریده ای می باشد) و بحدوث و نو پیدا شدن آفریده هایش بر ازلی بودن و ابتداء نداشتن خود دلیل است (زیرا ایجاد کننده اگر ازلی و قدیم نبوده حادث باشد به ایجاد کننده دیگری نیازمند بوده نمی تواند مبدأ ایجاد باشد) و بشبیه بودن آفریده ها با یکدیگر نشان می دهد بر اینکه مانندی برای او نیست (زیرا اجسام در جسمیّت با هم شریکند، پس اگر شبیهی از آنها برای او بود او هم جسم بود و جسمیّت از لوازم امکان است و امکان در واجب روا نبود)

حواسّ، بکنه او پی نبرد (زیرا قوای مدرکه خواه مادّیّه باشد که حسیّات و وهمیّات را درک میکند و خواه عقلیّه که عقلیّات و فکریّات را در می یابد تنها اجسام را درک می نماید و خداوند جسم نیست تا بوسیله حواسّ درک شود) و پوشنده ها او را نمی پوشاند (زیرا پوشاندن از لوازم جسمیّت است و اینکه در بعضی از احادیث وارد شده که خداوند از عقول محجوب است چنانکه از دیده ها مستور، و مقرّبین از فرشتگان آسمانها او را می طلبند چنانکه شما او را می طلبید. با فرمایش امام علیه السّلام منافات ندارد، زیرا مراد از احتجاب حقّ تعالی از عقلها و دیده ها نه آنست که بین او و خلایق حجاب جسمانیّ باشد که مانع از ادراک و وصول بسوی او است، بلکه مراد از احتجاب او از ایشان از جهت قصور اشخاص و کوتاهی عقلها و قوای آنان و کمال ذات و شدّت نور و بسیاری ظهور خداوند سبحان است، پس بسیاری ظهور و پیدایش موجب احتجاب و پنهانی او گردیده) بجهت فرق بین آفریننده و آفریده شده، و بین تعیین کننده حدّ و نهایت و تعیین کرده شده و محدود، و بین پروردگار و پرورده (پس آفریده شدن و ناپیدا گردیدن و برابر و مانند یکدیگر بودن و درک شدن بحواسّ و پوشیده شدن از لوازم مصنوع است، و آفریننده و همیشگی و بی مانند بودن و درک نشدن بحواسّ و پوشیده نشدن از صفات خالق باشد، پس هرگاه صفات مصنوع در صانع و یا صفات صانع در مصنوع باشد، در حدوث «که مستلزم امکان و آن مستلزم حاجت و نیازمندی بدیگری است» برابر و مانند یکدیگر شده فرقی بین شان نیست و این باطل و نادرست است)،

(و سپاس خداوندی را که) یکی است، نه آن یک که در عدد بحساب می آید (و شمرده میشود، یعنی واحد حقیقی و یکتا است که دوّمی برای او تصوّر نمی توان کرد، نه واحد عددی که مبدا و جزء کثیر است، چنانکه در شرح خطبه شصت و چهارم باین نکته اشاره شد) آفریننده است نه با حرکت و رنج بردن (زیرا حرکت و تغیّر از خواصّ امکان است و در واجب ممتنع می باشد) و شنوا و بینا است نه با آلت گوش و بر گرداندن حدقه چشم (زیرا آلت مستلزم احتیاج و نیازمندی است) و حاضر است نه به ملاقات (و قرب مکان) و جدا است نه به دوری راه (بلکه بذاته مغایر هر چیز است، زیرا او در غایت کمال و ما سوای او در نهایت نقصانند) و آشکار است (بآثار قدرت) نه با دیدن، و پنهان است (کنه ذاتش) نه به لطافت (و سبب کوچکی حجم و شفّاف بودن جرم)

جدا است از اشیاء به غلبه و استیلاء و قدرت و توانائی بر (بود و نابود کردن) آنها (چنانکه لایق شأن واجب همین است) و اشیاء از او جدا هستند به فروتنی برای او و بازگشت به سویش،

کسیکه او را (بصفات زائده بر ذات) وصف نماید، او را محدود دانسته (مکانی برایش تعیین نموده) و کسیکه او را محدود دانست، پس او را بشما آورد (در عداد معدودات در آورده) و کسیکه او را بشمار آورد (مبدا جزء کثیر دانست) ازلی بودن او را ابطال نموده است، و کسیکه بگوید چگونه است خواسته او را (بصفات زائده بر ذات) وصف کند، و کسیکه بگوید کجا است مکان برای او قرار داده است،

دانا و پروردگار و توانا بوده آنگاه که معلوم و پرورده شده و مقدوری نبوده (زیرا ذات او عین کمالات است، پس ازلاً و ابداً دانا و پروردگار و توانا می باشد).

قسمت دوم از این خطبه است (در باره انتقال خلافت بآن بزرگوار و ستودن ائمّه هدی و اندرز بمردم):

(آگاه باشید) خورشید (خلافت امام علیه السّلام بر حسب ظاهر) طلوع کرد و آشکار شد، و درخشنده (حقّ و عدالت) درخشید، و ظاهر شونده (آثار فتنه و جنگها که در زمان حضرتش روی داد) هویدا گردید، و انحراف و کجی (نادانی و گمراهی) مستقیم و راست شد (از بین رفت) و خداوند گروهی (خلفاء و همراهانشان) را به گروهی (امام علیه السّلام و پیروانش) و روزی را به روزی تبدیل فرمود، و ما انتظار تغییر اوضاع و گردش روزگار را (برای ترویج دین اسلام) داشتیم مانند قحطی کشیده و خشکسالی دیده که منتظر باران است (چشم براه داشتیم که ایّام نادانی و گمراهی بگذرد و روزگار هدایت و رستگاری برسد)

و (امام بحقّ بایستی که به امور امّت قیام نماید، و بر امّت واجب است که دوستی و پیروی از ایشان کند، زیرا) پیشوایان (أئمّه اثنی عشر علیهم السّلام) برای (راهنمائی) خلائق پیرو (امر و نهی) خداوند بوده و او را به بندگانش می شناسانند (بوسیله آنان خداوند شناخته و پرستیده میشود، پس از این جهت) داخل بهشت نمی شود مگر کسیکه آنها را بشناسد (معتقد باشد که خلفاء بر حقّ و جانشینان پیغمبر اکرم امیر المؤمنین و یازده فرزند آن بزرگوار هستند، و دوستدار آنان باشد) و ایشان هم او را بشناسند (که مطیع و پیرو آنها است، پس بنا بر این اگر کسی آنان را دوست داشته و باور دارد که خلفاء بر حقّ هستند و از آنها اطاعت و پیروی نکند، ایشان را نشناخته و از این دوستی و اعتقاد و سرسری سودی بدست نمی آورد و داخل بهشت نمی شود مگر آنکه پیش از رفتن از دنیا توبه نماید یعنی کاملا آنها را بشناسد و آنها هم در قیامت باذن و فرمان خداوند متعال او را همراهی و شفاعت فرمایند، و مؤیّد این معنی است فرمایش رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که فرمود: «حبّ علیّ ابن ابی طالب یأکل السّیّئات کما تأکل النّار الحطب» یعنی دوستی علیّ ابن ابی طالب بدیها را نابود می سازد چنانکه آتش هیزم را از بین می برد) و داخل آتش نمی شود مگر کسیکه منکر آنان باشد و ایشان هم (بسبب عداوت و دشمنیش) او را از آن خویش ندانند (زیرا اعتقاد به ولایت یعنی شناختن ائمّه هدی و اعتراف به امامتشان و باینکه هر یک از این دوازده تن علیهم السّلام مفترض الطّاعة هستند بزرگترین رکن و پایه ایمان و شرط قبول شدن اعمال است و بدون آن هیچیک از عبادات سودی ندارد، زیرا رفتن بهشت ممکن نیست مگر کسی را که پیرو شریعت باشد و پیروی از شریعت ممکن نیست مگر کسی را که با آن آشنا بوده و کیفیّت عمل بر طبق آنرا بداند و این ممکن نیست مگر آنکه از قول صاحب شریعت اخذ شده باشد و این ممکن نیست مگر آنگاه که شخص امام و پیشوای خود را بشناسد تا بیان صاحب شریعت را از او بیاموزد. و امّا کسیکه آنان را نشناسد و لیکن ایشان بسبب پاک طینتی یا بجهة اینکه رفتارش طبق منظور آنها است او را منکر نباشند، داخل آتش نمی شود، زیرا چنین شخصی بالأخره به توبه موفّق شده به وسیله ای ایشان را خواهد شناخت).

(پس از این امام علیه السّلام در باره اینکه اسلام بزرگترین نعمت خداوند است می فرماید:)

خداوند شما را با سلام تخصیص داده و خواسته شما را برای آن (از پلیدی و کفر و شرک) پاکیزه و لائق گرداند و این برای آنست که نام اسلام سلامتی (از فتنه و فساد و گرفتاری دنیا و عذاب آخرت) است و بزرگی و سر افرازی را در بر دارد،

خداوند متعال راه آنرا (شریعت محمّدیّه را از سائر راهها و شرائع پیغمبران) ممتاز ساخت (و آنرا ناسخ ادیان قرار داده تا انقراض عالم باقی نهاد) و دلائل (حقیقت) آنرا که عبارت است از علم ظاهر (قران و سنّت) و حکمت باطنه (عقل) آشکار نمود،

شگفتیهای آن (آثار و نشانه هایش که خردمندان و دانایان را به شگفت آورد) نابود نمی گردد و از بین نمی رود، بارانهای بهاری نعمتها در آن موجود است (که دلهای مرده را خرّم گردانده بر اثر آن مسلمانها به سیادت و سعادت می رسند) و چراغهای تاریکی ها (ائمّه هدی علیهم السّلام) در آن یافت میشود،

(در) نیکوئیها گشوده نمی شود (آسایش و بزرگواری دنیا و بهشت جاوید بدست نمی آید) مگر به کلیدهای آن (پیروی از احکامش) و تاریکی ها (ی ضلالت و گمراهی) از بین نمی رود مگر به چراغهای آن (عمل نمودن بآنچه که پیشوایان واقعی دین دستور داده اند)

خداوند از محرّمات آن منع نمود، و چراگاه آنرا رویانید (از مباحات آن یعنی آنچه حلال است قدغن و جلوگیری نفرمود) در آنست شفاء و بهبودی آنکه شفاء طلبد (از بیماریهای نادانی و گمراهی) و بی نیازی آنکه بی نیازی (از هر چیز در دنیا و آخرت) درخواست نماید (پیرو دین مقدّس اسلام از بیماری ضلالت و گمراهی بهبودی یافته و از سعادت دنیا و آخرت محروم نمی ماند).