از سخنان آن حضرت علیه السّلام است (در جنگ صفّین بعد از وقعه لیلة الهریر «شمّه ای از چگونگی آن در شرح خطبه سی و ششم بیان شد» چون لشگر شام شکست خورده آثار فتح و فیروزی را در لشگر عراق مشاهده نمودند، بر اثر مکر و حیله عمرو ابن عاص دست از جنگ کشیده قرآنها بر سر نیزه ها کرده حکومت حکمین را درخواست نمودند، و بیشتر لشگر عراق در خواستشان را پذیرفتند، ولی امام علیه السّلام باین امر راضی نبود آنان را از قبول این درخواست نهی فرمود، آنها بسیار اصرار نموده گفتند اگر در خواست ایشان را نپذیری ترا می کشیم چنانکه عثمان ابن عفّان را کشتیم، پس حضرت بر اثر اصرار و گفتار زشتشان به حکمیّت تن داد و لشگرش را به پذیرفتن آن اجازه فرمود) مردی از اصحابش برخاسته گفت: ما را از حکومت (حکمین) نهی کردی پس از آن امر نمودی، نفهمیدیم کدام یک از این دو به هدایت و راهنمائی نزدیکتر است امام علیه السّلام دست بروی دست زده فرمود:

این (حیرت و سرگردانی) جزای کسی است که حزم و احتیاط را از دست داده است (و گفتار مرا پیروی نکرده بقبول حکمیّت حکمین یعنی ابو موسی عمرو ابن عاص وادارم نمود)

آگاه باشید بخدا سوگند اگر آن زمان که بشما امر کردم فریب نخورده به حکمیّت تن ندهید وادار کرده بودم شما را به کاری که میل نداشتید (جنگ با اهل شام) که خداوند در آن خیر و نیکوئی قرار می داد (فتح و فیروزی نصیب می گردید) پس اگر استقامت داشتید (پیروی مرا می کردید) شما را هدایت و راهنمائی می کردم، و اگر کج بودید شما را راست می نمودم، و اگر (از پیروی من) امتناع می نمودید شما را مجبور می ساختم (کشته یا زجر می کردم تا دستور مرا انجام دهید) هر آینه آن رویّه (برای من و شما) استوارتر بود، و لیکن بکمک و همراهی که و یاوری خواستن از چه کسی؟ (با نداشتن یار و یاور و موافقت ننمودن شما چگونه می توانستم بصلاح و خیر شما که جنگ با اهل شام بود امر نمایم)

می خواهم (بیماری شکست خوردن و تسلّط دشمن را بر خود) به (کمک و همراهی) شما مداوا کنم (فتح و فیروزی بدست آرم) و حال آنکه شما خود درد و بیماری من می باشید (موجب شکست من هستید) مانند کسی هستم که می خواهد بوسیله خار از پا خار بیرون آورد و حال آنکه میداند میل خار با خار است (این جمله ضرب المثل است، و استعمال آن در موقعی است که شخص کمک و یاری از کسی درخواست نماید که رغبت و میل او با دشمن باشد، و اصل مثل اینست: «لا تنقش الشّوکة بالشّوکة فإنّ ضلعها معها» یعنی خار را بوسیله خار بیرون نیاور، زیرا میل خار با خار است. در اینجا امام علیه السّلام از بسیاری رنجش از اصحابش به خداوند سبحان شکایت نموده و از خدمات رؤسای دین مانند حمزه و جعفر و سلمان و ابو ذرّ و مقداد و عمّار و اوصاف پسندیده آنها یاد آوری فرموده و از نبودنشان برای کمک و یاری تأسّف خورده و در خاتمه پند و اندرز داده می فرماید:)

بار خدایا طبیبان این درد بی درمان ملول گشتند، و کشندگان آب از چاهها با ریسمانها خسته و ناتوان شدند (ما را به امیدی به هدایت و رستگاری این قوم نیست، تو خود علاج فرما).

کجایند گروهی که به اسلام خوانده شده آنرا پذیرفتند، و قرآن را خوانده آنرا محکم و استوار ساختند (طبق آن عمل کردند) و بجهاد انگیخته شدند (آنرا تشویق نمودند) پس (به رفتن کارزار و جنگ با دشمن) شیفته گردیدند مانند شیفتگی شترها به اولادشان (زمانیکه آنها را از هم جدا میکنند) و شمشیرها را از غلاف بیرون کشیده اطراف زمین (کارزار) را دسته دسته و صفّ صفّ فرا گرفتند (دشمن را محاصره نمودند، و این فتح و فیروزی مسلمانان بدست نیامد مگر وقتی که) بعضی هلاک گشتند (کشته شدند، مانند عبیدة ابن حارث در جنگ بدر و حمزة ابن عبد المطّلب در جنگ احد و جعفر ابن ابی طالب که در جنگ موته شهید گردیدند) و بعضی به سلامت ماندند (مانند امام علیه السّلام، چنانکه در قرآن کریم سوره 33 آیه 23 می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ، وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلًا» یعنی از مؤمنین مردانی هستند که بر آنچه با خدا عهد و پیمان بستند راست گفتند، پس بعضی از ایشان «با کفّار و منافقین» جنگیده شهادت را دریافتند و برخی کشته شدن را انتظار می برند و ایشان عهد و پیمان را تبدیل ننموده از ایستادگی دست بر نداشتند)

از بقاء زنده ها (که در جنگ کشته نشده بودند) شاد نمی شدند (اگر می گفتند فلان در کارزار رهائی یافته کشته نشد شاد نمی گشتند، زیرا زندگی جاوید کشته شدن در راه حقّ را می دانستند) و از مرگ کشته شده ها تسلیت نمی خواستند (اگر می گفتند فلان در جنگ کشته شد اندوهگین نمی شدند تا دلداریشان دهند، زیرا کشته شدن در راه خدا را سعادت ابدی می دانستند) چشمشان از گریه (خوف خدا) سفید شد، و شکمشان از روزه لاغر، و لبشان از دعاء خشکید، و رنگشان از بیداری زرد گشت، و بر روهاشان غبار (آثار) فروتنان بود،

آنان برادران (ایمانی و یاران) من بودند که رفتند، پس سزاوار است تشنه (ملاقات) ایشان بوده از فراق و دوریشان دستها بگزیم (چون مانند آنها در میان شما یافت نمی شود).

شیطان راههای (ضلالت و گمراهی) خود را برای شما آسان می گرداند، و می خواهد با گشودن گره از پی گره استواری دین شما را سست گرداند (تا در نتیجه دست از حقائق برداشته کافر شوید) و بعوض جماعت و اتّحاد تفرقه و جدائی و بر اثر تفرقه و جدائی فتنه و فساد در شما تولید نماید،

پس از وسوسه ها و افسونهای او رو گردانید (فریب نخورده به دستورش رفتار ننمائید) و از کسیکه (امام علیه السّلام) پند و اندرز را هدیّه و ارمغان بشما می دهد قبول کنید و آنرا حفظ نمائید (بپذیرید و رفتار کنید تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوید).