[مردی از اصحاب او برخاست و گفت: «ما را از داوری بازداشتی، سپس خود داور گماشتی. ما نمی دانیم کدام یک از دو کار، راست و استوار است.» امام دست خود بر دست دیگر زد و فرمود:]

این پاداش کسی است که پیمان بسته را واگذارد، -و آن را به حساب نیارد- به خدا سوگند، آن گاه که شما را فرمان دادم بدانچه دادم، کاری ناخوش، که خدا خیری در آن نهاده بود، به عهده تان نهادم. اگر پایدار می ماندید، شما را راهنمایی می کردم، و اگر کژی پیش می گرفتید، به راه راستتان می آوردم. اگر سر باز می زدید، تدارک کارتان می کردم. صواب این بود، و رای درست چنین. امّا به که و با چه کس -و برای آزار من، بودن شما بس-. می خواهم خود را با شما درمان کنم و درد من شمایید، چونان که کسی خواهد خار را به خار از تن برون کند، و خار در تن او بیشتر شکند. خدایا پزشکان این درد مرگبار به جان آمدند، و آبرسانان بدین شوره زار، ناتوان شدند.

کجایند مردمی که به اسلامشان خواندند، و آن را پذیرفتند، و قرآن خواندند، و معنی آن را به گوش دل شنفتند به کارزارشان برانگیختند، و آنان همچون ماده شتر که به بچّه خود روی آرد، شیفته آن گردیدند. شمشیرها از نیام برآوردند، و گروه گروه، و صف در صف روی به اطراف زمین کردند. بعضی نجات یافتند، و بعضی مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند، و نه آنان را بر مردگان تعزیت گفتند.

چشمانشان از گریه تباه، شکمهاشان از روزه لاغر، و به پشت چسبیده. لبهاشان از دعا خشک، و پژمرده گردیده، رنگها زرد از شب زنده داری -بسیار- بر رخسارشان گرد فروتنی پدیدار. برادران من اینانند که رفته اند، و ماراست که تشنه دیدارشان بپاییم، و بر جدایی آنان دست حسرت به دندان بخاییم.

شیطان راههای خود را به شما آسان می نماید، و خواهد که گرههای استوار دینتان را یکی پس از دیگری بگشاید، و به جای هماهنگی بر پراکندگی تان بیفزاید. پس، از دمدمه، و وسوسه او روی برگردانید، و نصیحت آن کس را که خیرخواه شما است قبول کنید، و در گوش کشانید، و به جان بپذیرید -تا زیانبار ممانید-.