زمانی که مردم را جمع نمود و آنان را به جهاد ترغیب فرمود و آنان ساعتی خاموش ماندند، حضرت فرمود: شما را چه شده، مگر لال هستید؟

عده ای گفتند: یا امیر المؤمنین اگر شما حرکت کنید ما هم حرکت می کنیم.

فرمود: شما را چه شده! موفق به قرار گرفتن در مسیر رشد نگردید، و به صراط مستقیم راه نیابید. آیا در چنین موقعیّتی سزاوار است من به جبهه جنگ روم در این وقت باید مردی از شما که من از شجاعتش راضی بوده و جنگاور باشد به میدان جهاد رود، و سزاوار نیست که من ارتش و شهر و بیت المال و جمع کردن مالیات زمین و داوری بین مسلمانان و رسیدگی به حقوق طالبان حق را رها کرده، با لشگری به دنبال لشگری دیگر (که قبلا فرستاده ام) بیرون روم، آن گاه مانند تیری که در جعبه خالی حرکت و صدا می کند در حرکت و اضطراب باشم.

من چون محور آسیا هستم که آسیا دور من می گردد و من به جای خود ثابتم، و چون از جای خود جدا شوم آسیا از مدار خود خارج می شود و همه امور به هم می ریزد. به خدا قسم این بیرون آمدن من (که رأی شماست) رأی بد و ناپسندی است.

به خدا سوگند اگر به وقت برخورد با دشمن -اگر بر خوردش مقدر باشد- امید شهادت نداشتم بر مرکب خود قرار می گرفتم، و از شما جدا می شدم، و تا زمانی که باد جنوب و شمال می وزد بودن با شما را طلب نمی کردم. شما مردمی طعنه زن، عیب جو، روگردان از حق و مکّار و حیله گرید. در کثرت عددتان با کمی اتفاق دلهایتان سودی نیست.

من شما را به راه روشن راهنمایی کردم، آن راهی که در آن جز هلاک شده گمراه هلاک نمی شود. آن که بر آن راه استقامت ورزد به جانب بهشت می رود، و هر که بلغزد راهش به سوی آتش است.