از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در مذمّت دنیا و ترغیب بآخرت):

شما را از دنیا بر حذر می دارم، زیرا دنیا جای پایداری نیست، و فرودگاهی که در آن آب و گیاه طلبید (و به آسودگی در آنجا بمانید) نمی باشد، به چیزهای فریبنده خود را آراسته و به آرایش خویش (مردم را) فریب داده است،

سرائی است نزد پروردگارش خوار و پست، (از این جهت) حلال آنرا بحرام و نیکوئیش را به بدی و زندگانیش را به مرگ و شیرینیش را به تلخی آمیخت،

خدای تعالی برای دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانیده (بلکه تنگی و سختیها را نصیب آنان قرار داده) و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزیده (بلکه گشایش و نعمتهای بسیار بآنها بخشیده، و این خود دلیل خواری و پستی دنیا است، زیرا شایسته نیست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشیدن)

خیر و نیکوئیش اندک است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند) و شرّ و بدیش آماده است (پس بینایان از آن ایمنی ندارند) و گرد آمده هایش فانی و نابود و دولتش از دست رفته و آبادیش خراب می گردد (پس خردمندان بآن دل نبندند)

چه خیر و نیکوئی است در سرائی که مانند ساختمان شکسته و پی در رفته خراب میشود و چه در عمری که در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر می رسد

و چه در مدّتی که مثل طیّ شدن راه پایان می یابد

از خواسته های خود قرار دهید آنچه که خدا بر شما واجب کرده (عبادت و بندگی و برای بدست آوردن آن سعی و کوشش نمائید) و برای اداء آنچه از شما خواسته (عمل به فرمانش) از او کمک و یاری بطلبید (هرگز نبایستی از این درخواست غافل ماند، چون منشأ بدست آوردن سعادت همیشگی توفیقی است که بهر که خواهد عطاء فرماید) و دعوت مرگ را به گوشهای خود بشنوانید (توشه برای این راه پر خطر بردارید) پیش از آنکه شما را بخوانند (بمیرید و تهی دست باشید).

دلهای پارسایان در دنیا (از خوف خدا) می گرید و اگر چه (بظاهر) خندان باشند، و حزن و اندوهشان (از عذاب الهیّ) سخت است و اگر چه (در نظرها) شادند، و (بجهت تقصیر در طاعت و بندگی) خشم آنها بر نفسهاشان بسیار است و اگر چه بسبب آنچه بآنها داده شده (نیکوئی حالشان) مورد غبطه اند.

یاد مرگ از دلهای شما پنهان گشته (سختیهای آنرا در نظر ندارید) و آرزوهای دروغ شما را فرا گرفته پس دنیا از آخرت بشما بیشتر مسلّط گردیده، و دنیای در گذر از آخرت پاینده و برقرار شما را بیشتر بطرف خود برده است،

و شما بر دین خدا با هم برادر (و یگانه) هستید، میان شما را جدائی نینداخته مگر ناپاکی باطنها و بدی اندیشه ها، به این جهت بار یکدیگر را بر نمی دارید (در هیچ کاری کمک هم نیستند) و پند و اندرز نمی دهید، و (در نیازمندیها) بیکدیگر بذل و بخشش نمی نمائید، و با هم دوستی نمی کنید.

چه شده است شما را که اندکی از دنیا را که می یابید شاد می شوید، و بسیاری از آخرت که محروم مانده از دست می دهید شما را اندوهناک نمی کند و چون کمی از (متاع) دنیا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران می نماید بطوریکه حالت اضطراب و بیتابی از آنچه از دست شما رفته در روهای شما و در کمی شکیبائیتان آشکار می گردد گویا دنیا جای همیشگی شما است، و گویا متاع آن برای شما باقی و برقرار خواهد ماند

و هیچیک از شما را در ملاقات برادر (هم کیش) خود که می ترسد از عیب گفتن و بد گوئی از او باز نمی دارد مگر ترس از اینکه او نیز عیب او را روبرو بگوید (پس فاش نکردن عیب یکدیگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلکه بجهت ترس فاش شدن عیب خویشتن است، و از اینرو است که عیب یکدیگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگویید و در غیاب از خدا نترسیده بقصد افساد فاش می نمایید)

بتحقیق برای از دست دادن آخرت و دوستی دنیا با یکدیگر رفیق واقعی گشتید، و دین هر یک از شما مانند لیسیدن به زبان او است (به زبان اقرار کرده بدل باور ندارید)

این رفتار شما بکار کسی ماند که از کردار خویش فارغ گشته و رضاء و خوشنودی آقای خود را فراهم کرده است (از این جهت با خاطر آسوده هر کاری بخواهید انجام می دهید).