حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همه گویندگان از مدح و ثنای او عاجزند (توانائی مدح و ثنائی که لایق ذات او باشد ندارند، و از اینرو است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «لا أحصی ثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک» یعنی مرا توانائی مدح و ثنای تو نیست، تو خود باید ثنا گوی ذات اقدس خود باشی)
و شمارندگان و حسابگران از شمارش نعمتها و بخششهای او درمانده (زیرا نعمتها و عطاهای حقّ تعالی غیر متناهی و آخری برای آنها متصوّر نیست، چنانکه در قرآن کریم سوره 14 آیه 34 می فرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» یعنی اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید توانائی ندارید، پس کسیکه نتواند نعمتهای پروردگار را بشمارد چگونه می تواند حقّ او را ادا کند و شکرش را بجا آورد، لذا می فرماید:) و کوشش کنندگان نمی توانند حقّ نعمت او را ادا کنند (پس منتهی درجه سپاسگزاری آنست که بنده بعجز از ادای حقّ نعمت او اعتراف کند)
خداوندی که حقیقت او را صاحبان همّت بلند درک نمی کنند، و زیرکیها و هوشهای غوّاص (که فرو می روند در دریای افکار) باو دست نیابند (چگونه ممکن می تواند حقیقت ذات او را در یابد) خداوندی که صفتش را نهایتی نیست (زیرا او را هیچ صفتی زائد بر ذات نباشد تا محدود و معیّن گردد) و نه خود او را صفتی است موجود و ثابت (که در آن مقیّد و منحصر شود و احاطه بجمیع صفات او نماید، زیرا قید و حصر از لوازم امکان است و واجب «جلّ شأنه» از آن منزّه باشد)
و او را وقت و زمانی نیست که معیّن شده باشد (و گفته شود بسیار وقت است که بوده یا تازه موجود شده، زیرا او خالق زمان و بی نیاز است از اینکه در زمان باشد تا زمان باو احاطه نماید) و نه او را مدّت درازی است (که بآن منتهی شود یعنی مدّت ندارد، پس او است ازلی و ابدی و زمان ندارد تا أجل و مدّت داشته باشد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از عوارض جسم و او از جسمیّت مبرّی است، پس محال است و نمی شود که در زمان باشد)
خلائق را به قدرت و توانائی خود بیافرید (چنانکه در قرآن کریم سوره 17 آیه 51 می فرماید: «أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ...» یعنی می گویند کیست ما را پس از مرگ باز آرد و زنده کند، ای رسول اکرم در پاسخ ایشان بگو شما را زنده کند آن کسیکه در اوّل بار بیافرید)
و بادها را بسبب رحمت و مهربانیش پراکنده کرد (چنانکه در قرآن کریم سوره 7 آیه 57 می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی یُرْسلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ» یعنی او است آن کسیکه بادها را می فرستد مژده دهنده پیش از آمدن رحمت خود یعنی پیش از آمدن باران بزمین) و حرکت و جنبش زمین را به سنگهای بزرگ و کوهها میخکوب و استوار گردانید (تا متحرّک و مضطرب نگردد و شما به آسودگی زندگی کنید، چنانکه در قرآن کریم سوره 16 آیه می فرماید: «وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسیَ أَنْ تَمِیدَ بکُمْ» یعنی خداوند متعال کوههای بزرگ را استوار نمود تا مبادا زمین حرکت کند و شما را از سویی بسوی دیگر بیندازد).
اساس دین (چیزیکه بسبب آن خداوند متعال پرستش میشود) شناختن او است (دانسته شود که اوست آفریننده موجودات)
و شناختن کامل تصدیق و گرویدن باو است
و تصدیق تمام توحید و یگانه دانستن او است
و کمال توحید خالص نمودن عملست برای او (زیرا توحید تکمیل نمی گردد مگر به اخلاص یعنی خدا شناس هر چه گوید و هر چه کند باید خاصّ برای او باشد و به هیچ غرضی از اغراض دنیویه نیالاید)
و کمال اخلاص آنست که صفات زائده بر ذات برای او تصوّر نکند (گفته نشود علم حقّ تعالی مثلا صفت زائده خارجی است که بر ذات او عارض شده که این عقیده منافی با توحید و یکتا دانستن او است)
زیرا هر صفتی گواهی می دهد که آن غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی می دهد که آن غیر از صفت است.
(بنابراین) کسیکه وصف کند خداوند را (او را موصوف کرده به صفت زائده بر ذات) قرینی برای او دانسته و او را (با موجود دیگر در واجب الوجود بودن) همسر قرار داده،
و کسیکه برای او همسری قرار داد پس او را دو تا دانسته،
و کسیکه دو تا دانستش پس او را تجزئه و تقسیم کرده (و هر چیزیکه قابل تجزئه و تقسیم باشد مرکّب است و هر مرکّبی دارای اجزاء)
و هر که او را تقسیم کند باو نادان است،
و کسیکه بوی نادان شود پس به سویش اشاره می نماید،
و کسیکه به سویش اشاره کند او را محدود و معین میکند (حدّ و نهایت برای او قرار می دهد)
و کسیکه محدودش دانست، پس او را شمرده (در خارج او را واحد عددی گردانیده)
و کسیکه بگوید در چیست او را در ضمن چیزی قرار داده (مقرّ و محلّی برایش انتخاب کرده)
و کسیکه بگوید بر چیست بعضی از امکنه را از او تهی دانسته (اگر بگوید در کجا نیست و بر کجا هست او را جسم و مرکّب قرار داده، و لازمه آن حدوث و نو پیدا شدن او است).
خداوند متعال همیشه بوده است نه آنکه حادث و نو پیدا شده باشد (در این کلمه حضرت از حقّ تعالی حدوث زمانی را نفی میکند)
موجود و هستی است که مسبوق بعدم و نیستی نیست (یعنی نه آنکه هستی او ذاتاً حادث باشد که در این کلمه حدوث ذاتی را نفی میکند)
با هر چیزی است نه بطوریکه همسر آن باشد (پس با هر چیزی است یعنی هر چیزی باو قائم و بر پا است) و غیر از هر چیزی است نه بطوریکه از آن کناره گیرد (زیرا اگر از چیزی کناره گیرد آن چیز چیزی نخواهد بود، برای آنکه اوست نگاه دارنده هر چیزی)
فاعل است و فعل از او صادر میشود نه بمعنی حرکات و انتقالات از حالی به حالی (زیرا حرکت از لوازم جسم است و او از جسمیت مبرّی است) و نه بمعنی آلت (زیرا اگر صدور فعل از او به معاونت آلت باشد پس او بغیر خود احتیاج دارد و احتیاج نقص و نقص بر واجب الوجود محالست،
بنا بر این بی آنکه او را چشمی باشد بالذّات) بصیر است و بینا بوده هنگامیکه هیچ چیزی از آنچه را که آفریده نبوده،
و منفرد است و تنها بوده هنگامی که سکنی (چیزی که بآن اطمینان به هم رسد) نبوده تا بآن مأنوس شود (و از انس با آن آرام گیرد) و وحشت نکند از نبودنش.
(پس چون شناختی او را، اکنون بطور اجمال بدان که او است خداوندی که به قدرت کامله) مخلوقات را بیافرید بدون بکار بردن فکر و اندیشه (زیرا فکر در هر چیزی برای حصول امری است که نبوده و همه اشیاء برای خداوند متعال در مرتبه ذات اوّلا و ابدا ثابت است) و بی تجربه و آزمایشی که از آن استفاده کند (زیرا تجربه در باره کسی است که بخواهد به آزمایش علم پیدا کند، نه در باره خدای تعالی که علم او عین ذات اوست)
و بی آنکه جنبشی در خود پدید آورد (آفریدن او از روی حرکت نیست، زیرا حرکت نفس تغیّر است و تغیّر از خواصّ امکان باشد)
و بی اهتمام نفسی که در آن اضطراب و نگرانی داشته باشد (که آیا این کار که کرده صلاح بوده یا نه، زیرا اضطراب و نگرانی مستلزم جهل بعواقب امور است، و جهل و نادانی بر ذاتی که عین علم است روا نیست)
اشیاء را از عدم و نیستی در وقت خود بوجود و هستی انتقال داد (لباس هستی بآنها پوشانید هر وقت که مصلحت بود) و میان گوناگون بودن آنها را موافقت و سازگاری داد،
و طبائع آن اشیاء را ثابت و جاگیر کرد (هر غریزه و طبیعتی را در موضع مستعدّ خود قرار داد) و آن طبائع را لازمه آن اشیاء گردانید (بطوریکه ممکن نیست جدائی ما بین آنها، مانند شجاعت که لازمه مرد شجاع و دلیر باشد و سخاوت که غریزه مرد جواد و کریم است، خلاصه مخلوقات را بیافرید) در حالتی که دانا بود بآنها پیش از آفریدنشان
و احاطه داشت بحدود و اطراف و انتهاء آنها، و آشنا بود به چیزهائی که پیوسته اند بآن اشیاء و به نواحی و گوشه های آنها (به کلیّات و جزئیّات همه مخلوقات دانا بود).
پس (از آنکه خداوند متعال را شناختی و بطور اجمال به کیفیّت ایجاد و عوالم برخوردی، اکنون در تعقیب آنچه گذشت ببیان دیگر بنحو تفصیل بدان که حقّ تعالی به قدرت و توانائی خود) شکافت جوّهای لا یتناهی را، و اطراف و گوشه های آنرا باز نموده بالای فضا هوا و جای خالی را بیافرید،
پس در آن، آب که موجهایش متلاطم و پی در پی بود و از بسیاری روی هم می غلطید جاری کرد، آن آب را بر پشت باد تندی که قویّ و با صدای بلند بود بر نشاند
پس به باد فرمان داد تا آن آب را (از هر سو) باز گرداند و محکم نگاهش دارد (تا از هم پاشیده نشود) و باد را تا سر حدّ آب نگاه داشت و در جایگاه آن آب قرار داد،
هوا در زیر آن باد باز و گشاده و از بالایش آب ریخته شده (و در جنبش بود) آنگاه باد دیگری را آفرید و جای وزیدن آنرا عقیم گردانید (آن باد را فقط برای موج آب بیافرید نه برای چیز دیگر) و قرار داد آنرا که همیشه ملازم تحریک آب باشد، و وزیدن آنرا تند کرد و مبدا تکوینش را دور دست گردانید (به قسمی که جای وزیدنش شناخته نمی شود).
پس آنرا به حرکت دادن و برهم زدن آن آب فراوان و بر انگیختن و بلند کردن موج دریاها فرمان داد (فرمان داد تا هر گوشه ای از آن آب را که خود دریایی است بموج آورد)
پس آن باد هم آن آب را مانند مشک جنبانید و بهم زد، و بآن تند وزید مانند وزیدنش در جای خالی و وسیع (و چنان بر آن آب وزید که) اوّل آنرا به آخرش باز می گرداند، و ساکنش را بمتحرّک آن، تا آنکه انبوهی از آن آب بالا آمد و آن قسمتی که متراکم و بر روی هم جمع شده بود کف کرد،
پس خداوند متعال آن کفها را در جای خالی وسیع و فضاء گشاده بالا برد، هفت آسمان را (بدون اعوجاج و کجی) از آن کفها پدید آورد، زیر آن آسمانها موجی را قرار داد تا از سیلان و ریزش ممنوع باشد و بالای آنها سقفی را که محفوظ است و بلند (و آن آسمانها را بر پا نمود) بدون ستونهایی که نگاه دارد و بی میخ (و یا ریسمانی) که آنها را منظّم داشته باشد.
آنگاه آن آسمانها را به زینت ستاره ها و روشنی نور افکنها آرایش داد و در آنها چراغ نور افشان خورشید و ماه درخشان را بجریان انداخت در حالتی که (هر یک از آن ستاره ها و خورشید و ماه) در فلکی است دور زننده و سقفی سیر کننده و لوحی متحرّک.
آنگاه میان آسمانهای بلند را باز نمود، و به انواع مختلفه از فرشتگان خود پر کرد،
(قسم اوّل از آنان فرشتگانی هستند که) بعضی از ایشان در حال سجودند، رکوع نمی کنند، و برخی در رکوعند، بر پا نمی ایستند، و گروهی در صفّ ایستاده اند، از جای خود بیرون نمی روند، و بعضی تسبیح گوینده اند که خسته نمی شوند.
(همه اصناف ملائکه غیر مادّی هستند که) آنان را نه خواب در چشمها و نه سهو در عقلها می آید، و نه سستی و نه غفلت فراموشی فرا می گیرد،
و دسته ای از آنان (قسم دوّم از فرشتگان) امین بر وحی خداوند متعال هستند و برای پیغمبران او زبانها و ترجمانانند، و برای رساندن حکم و فرمانش آمد و رفت کنندگان می باشند،
و جماعتی از اینان (قسم سوّم از ایشان) نگهبان بندگان و دربان برای بهشتهای او هستند،
و عدّه ای از آنان (قسم چهارم فرشتگان) قدمهاشان در طبقات زیرین زمین ثابت و گردنهاشان از آسمانهای زبرین در گذشته، و اعضاء ایشان از اطراف جهان بیرون رفته، و دوشهای آنان موافق با پایه های عرش می باشد (و از هیبت و عظمت انوار الهیّ) در برابر عرش چشمهایشان به زیر افتاده و در زیر آن خود را به بالهایشان پیچیده اند (در علم و معرفت خود فرو رفته اند تا بحدّی که می توانند در عوالم بی پایان معارف خدائی سیر کنند، مانند طایری که بتوسّط دو بال خویش تا اندازه ای که می تواند در هوا پرواز میکند)
میان آن فرشتگان و کسانیکه فروترند از ایشان حجابهای عزّت و پرده های قدرت زده شده (که کسی به پشت آن پرده ها راه علمی ندارد مگر انبیاء و اوصیاء ایشان و خوّاص از بندگان خدای تعالی و معرفت و خدا شناسی آن فرشتگان بطوری است که) پروردگارشان را در وهم و خیال به صورتی در نیاورند،
و نه اوصاف خلائق را بر او جاری سازند، و نه او را به مکانهایی محدود کنند، و بنظائر و امثال به جانبش اشاره نمی کنند (زیرا فرشتگان شناسایند و دانا، پس کسیکه پروردگارش را به صورتی در آورد و اوصاف خلائق را بر او جاری سازد و او را بحدّی محدود کند و به جانبش اشاره نماید نادان است، چنانکه پیش از این در باب معرفت و خدا شناسی بیان شد).
پس (از آنکه خداوند متعال آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید) از جای سنگلاخ و جای هموار زمین و جائی که مستعدّ برای کشت و زرع بود و جای شوره زار، پاره خاکی را فراهم آورد، آب بر آن ریخت تا خالص و پاکیزه شد و آنرا با آب آمیخت تا بهم چسبید، آنگاه از خاک آمیخته شده شکلی را که دارای اطراف و اعضاء و پیوستگیها و گسستگیها بود بیافرید، آنرا جمودت داد تا از یکدیگر جدا نشود، و محکم و نرم قرار داد تا گل خشک شده شد (و آنرا بحال خود باز داشت) برای زمان معینی (که در آن وقت مقتضی بود روح و حیات بآن داده شود).
پس آن گل خشک شده را جان داد، بر پا ایستاد در حالتی که انسانی شد دارای قوای مدرکه، که آنها را در معقولات بکار می اندازد، و فکرهایی که در کارها تصرّف می نماید،
و اعضائی که خدمتگزار خویش قرار می دهد، و ابزاری (مانند دست و پا) که در کارهایش به حرکت می آورد، و دارای معرفتی که میان حقّ و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها را تمییز می دهد، و (نیز آن گل خشک شده انسانی شد که) خلقت و طینت او به رنگهای گوناگون آمیخته گردید (هر جزئی از اجزائش بر طبق حکمت دارای رنگی شد مانند سفیدی استخوان و سرخی خون و سیاهی مو) و دارای چیزهای نظیر یکدیگر (مانند استخوان و دندان) و حالاتی ضدّ یکدیگر و خلطهایی که از هم جدا می باشد (و آن اخلاط عبارتست) از گرمی (صفراء) و سردی (بلغم) و تری (خون) و خشکی (سوداء) و (امّا حالات ضدّ یکدیگر عبارتند از) اندوه و خوشحالی (و خواب و بیداری و سیری و گرسنگی و مانند آنها).
و خداوند متعال (پس از آنکه چنین انسانی را آفرید و آدمش نامید) امانت خود را از فرشتگان طلبید و انجام عهد و پیمانی که با ایشان بسته بود خواست (و آن امانت و عهد و پیمان با ملائکه این بود) که حاضر شوند برای سجده بآدم و فروتنی در مقابل عظمت و بزرگی او (چنانکه در قرآن کریم سوره 38 آیه 71 می فرماید: «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ - فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»؛ یعنی یاد کن هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان فرمود من آدم را از گل خلق خواهم نمود، پس وقتی که بیافریدم او را و جان دادمش بر او در افتید و او را سجده کنید یعنی او را تعظیم نمائید و یا آنکه قبله خویش قرار دهید، خلاصه چون حقتعالی او را خلق کرد). پس فرمود سجده کنید بآدم همه سجده کردند مگر شیطان که غرور و نخوت او را فرا گرفت و شقاوت و بدبختی بر وی غلبه کرد و تکبّر نمود و از جهت اینکه از آتش آفریده شده خود را بزرگ دانست و آدم را که از پاره گل خشکی بوجود آمده خوار و کوچک شمرد (و در مقابل حضرت ربّ العالمین «جلّ شأنه» ایستاد و گفت آدم را سجده نکردم چون من از او بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل، پس چون این ادّعاء را نمود خداوند فرمود از میان ملائکه بیرون رو، زیرا تو از رحمت من رانده شدی و لعنت و خشم من تا روز جزا بر تو باد،
آنگاه شیطان گفت: «ربّ فأنظرنی إلی یوم یبعثون» چنانکه در قرآن کریم سوره 38 آیه 79 می فرماید؛ یعنی پروردگارا مرا مهلت ده تا روزی که بر انگیخته شوند مردمان، و شاید مقصودش این بود که از مرگ رهائی یافته همیشه زنده بماند) .
پس خداوند هم مهلتش داد تا غضب و خشم او شامل حالش شود (چنانکه در قرآن کریم در باره کفّار سوره 3 آیه 178 می فرماید: «وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» یعنی گمان نکنند کسانیکه کافر شدند باینکه آنان را مهلت می دهیم برای ایشان بهتر است، جز این نیست که مهلتشان می دهیم که زیادتر گناه کنند و به عذابی که رسوا کننده است مبتلی گردند) و (نیز شیطان را مهلت داد) برای اینکه امتحان و آزمایش او تمام شود، و برای اینکه وعده ای که باو داده بسر رسد، پس فرمود: تو از جمله مهلت داده شدگانی تا روز معلوم (تا هنگامیکه معین شده است از حیات و زندگانی بهره مند باشی).
پس (از آنکه شیطان فرمان الهیّ را مخالفت کرد و آدم را قبله خویش قرار نداد و مانند فرشتگان او را تعظیم ننمود) خداوند متعال آدم را در مکانی که وسائل عیش و آزادیش فراهم بود جای داد و جایگاه او را (از همه حوادث) ایمن گردانیده (چنانکه در قرآن کریم سوره 2 آیه 35 می فرماید: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیثُ شئْتُما، وَ لا تَقْرَبا هذهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» یعنی گفتیم ای آدم تو و همسرت حوّا بهشت را جای خود قرار دهید و از نعمتهای آن با خوشحالی تمام هر چه خواهید بخورید و نزدیک این درخت نروید که اگر رفتید از ستمکاران باشید) و از شیطان و دشمنی او ترسانیدش (چنانکه در قرآن کریم سوره 20 آیه 117 می فرماید: «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی» یعنی گفتیم ای آدم این دیو سرکش با تو و همسرت دشمن است، پس ملتفت باشید کاری نکند شما را از بهشت بیرون نماید که به بدبختی افتید).
پس گول زد او را دشمنش (چنانکه در قرآن کریم سوره 20 آیه 120 می فرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطانُ، قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْد وَ مُلْکٍ لا یبْلی» یعنی شیطان سخنان نا مربوط و بی فایده برای آدم بیان کرد و گفت ای آدم آیا می خواهی ترا به درخت جاویدی و ملک بی زوال راهنمائی کنم، باین نوع سخنان آدم را فریب داد) برای حسدی که بر او می برد از جهت اینکه آن بزرگوار در سرای جاودانی بود، و با نیکوکاران آمیزش داشت.
پس (آدم بر اثر وسوسه شیطان) یقین را از دست داده بشکّ و تردید گرایید (با اینکه دستور داشت در نخوردن از میوه آن درخت گمان کرد سود در خوردن است) و تصمیمی را که داشت (بر نخوردن از میوه آن درخت) به سستی و کوتاهی (در اطاعت امر خداوند) تبدیل نمود (و از آن میوه خود) و بجای فرح و شادی بخوف و ترس مبتلی گردید، و (چون دید از شیطان فریب خورده از کردار خود شرمنده شد و) اظهار پشیمانی نمود.
پس حقّ تعالی راه توبه را باو یاد داد و کلمه رحمت را بوی تعلیم نمود (چون می خواست توبه او را قبول کند کلمه رحمت را باو آموخت که پروردگارش را بآن بخواند تا توبه اش قبول گردد) و وعده داد که دوباره به بهشت (به آنجائی که در اوّل بار بود) باز گردد، پس او را به دنیای پر محنت و بلاء و محلّ تناسل و زایشگاه فرزندان فرستاد.
و (بعد از آنکه حضرت آدم در دنیا سکنی گرفت و از آن بزرگوار فرزندان و فرزند زادگان بسیاری بوجود آمد) خداوند متعال از میان اولادش پیغمبرانی برگزید، و از ایشان بر وحی و تبلیغ رسالت عهد و پیمان گرفت (تا آنچه را که از جانب خدای تعالی بآنان برسد انجام دهند و مردم را بخدا شناسی دعوت کرده هیچ گونه کوتاهی ننمایند، چنانکه در قرآن کریم سوره 33 آیه 7 می فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» یعنی یاد کن هنگامی را که از پیغمبران عهد و پیمانشان را بر وحی و تبلیغ رسالت گرفتیم و همچنین از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابن مریم، و پیمان محکم از آنان گرفتیم) در وقتی که بیشتر خلائق عهد و پیمان الهیّ را (که فطری آنان بود) شکستند (چنانکه در قرآن کریم سوره 7 آیه 172 می فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسهِمْ أَ لَسْتُ برَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا»: یعنی یاد کن هنگامی را که پروردگار تو از فرزندان آدم در وقتی که در صلب پدرانشان بودند پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان گواه گردانید تا بتوحید و خداشناسی که فطری آنان است اعتراف نمایند، پس گفت آیا من پروردگار شما نیستم گفتند آری شهادت می دهیم که تو پروردگار ما هستی. لیکن باین عهد و پیمان فطریشان وفاء نکردند) پس بحقّ او نادان شدند (و او را بیگانگی نشناختند) و برای او مانندها و شریکها قرار دادند، و شیاطین آنان را از معرفت خدا (که مقصود اصلی و جبلّیشان بود) منصرف نمودند (فریبشان دادند) و ایشان را از پرستش او باز داشتند.
پس خدای تعالی پیغمبران خود را در بین آنان بر انگیخت و ایشان را پی در پی می فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که جبلّی آنان بود بطلبند و بنعمت فراموش شده (توحید فطری) یاد آوریشان کنند، و از راه تبلیغ با ایشان گفتگو نمایند (با برهان، سخن بگویند) و عقلهای پنهان شده را (که در زیر غبار کفر پوشیده و بر اثر تاریکی ضلالت و گمراهی مستور گردیده) بیرون آورده بکار اندازند، و آیات قدرت را بایشان نشان دهند (و آن آیات عبارتست): از آسمان افراشته بالای سرشان و زمین گسترده زیر پایشان و معیشتها و چیزهائی که زنده شان می دارد و اجلهائی که نابودشان می نماید و بیماری هایی که پیرو فرسوده شان میکند و حوادث روزگار و پیش آمدهای پی در پی که بر آنها وارد میشود.
و خدای تعالی بندگان را از پیغمبر فرستاده یا کتاب نازل شده یا برهان حتمی یا راه استوار محروم ننموده (و پیغمبران) رسولانی بودند که کمی یاران و زیادتی مخالفین آنان را (از تبلیغ رسالت) باز نداشت: پیغمبرانی بودند از پیش که نام پیغمبر آینده بآنان گفته شده، و یا از بعد که پیغمبر قبلی او را معرّفی کرده (بامّت خود مبعوث شدن او را بشارت داده، چنانکه در قرآن کریم سوره 61 آیه 6 می فرماید: «وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً برَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَدُ»: یعنی یاد کن هنگامی را که عیسی ابن مریم گفت ای بنی اسرائیل من بسوی شما فرستاده خدا هستم در حالتی که توریة را که پیش من است تصدیق میکنم و به پیغمبری که پس از من می آید و نامش احمد «صلّی اللَّه علیه و آله» است مژده می دهم).
(چون شیطان بیشتر مردم را فریب داد که بعهد و پیمان فطریشان وفا نکردند و بحقّ حقّ نادان شدند، خداوند متعال هم از جهت اتمام حجّت پی در پی پیغمبران برای آنان فرستاد تا ایشان را براه راست دلالت کنند) بهمین ترتیب قرنها پدید آمد، روزگارها گذشت، پدرها در گذشتند و فرزندان به جایشان نشستند.
تا اینکه خداوند سبحان حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله را بر انگیخت برای اینکه وعده خود را انجام دهد (چون به پیغمبران پیش وعده داده بود که آن بزرگوار به پیغمبری مبعوث خواهد شد) و برای اینکه پیغمبری را به آن حضرت ختم نماید (بعد از او پیغمبری نمی فرستد) در حالتی که از پیغمبران عهد و پیمان گرفته شده بود (تا ایشان نیز به رسالت او اقرار کنند و مبعوث شدن و خاتمیّتش را به امّتهای خود خبر دهند، پس پیش همه جهانیان) علامت و نشانه های او شهرت یافت،
موقع ولادتش گرامی و پسندیده (بهترین اوقات) بود، و مردم در آنروز دارای مذهبهای متشتّت و بدعتهای زیاد و رویّه های مختلف بودند، گروهی خداوند متعال را به خلقش تشبیه می کردند (مانند طایفه مجسّمه که او را مثل خلق صاحب اعضاء و جوارح و مکان می دانستند) و برخی در اسم او تصرّف می کردند (نامهایی از اسماء اللّه اتّخاذ نموده بتهای خود را بآن نامها می خواندند، مانند بت پرستان از عرب که لات را از اللَّه و عزّی را از عزیز و منات را از منّان گرفته آنها را معبود خویش می پنداشتند) و جمعی بغیر او اشاره می کردند (مانند دهریّین که طبیعت و حرکات فلکیّه و مرور ازمنه را مؤثّر در امور می دانستند، خلاصه امثال این آراء و مذاهب باطله دنیا را تاریک کرده بود).
پس خداوند متعال بوسیله آن حضرت آن مردم را از گمراهی رهائی داد و بسبب شخصیّت او آنان را از نادانی نجات داد، پس (آن حضرت مردم را هدایت کرد و ایشان را بمعارف الهیّ آشنا نمود و سود و زیانشان را بیان فرمود).
حقّ تعالی بآن بزرگوار منتهی مرتبه قرب و رحمت خود را عطاء فرمود، و مقام و منزلتی را که برای احدی متصوّر نیست برای او پسندید و میلش را از دنیا بجانب خود متوجّه گردانید و از مصیبت و بلاء رهائیش داده قبض روحش فرمود، درود فرستد خداوند بر او و بر آلش، و (برای رهنمایی مردم تا روز قیامت پیش از رحلت خود) در میان شما گذاشت چیزی را که پیغمبران سلف در میان امّت خویش گذاشتند، زیرا پیغمبران آنان را بدون راه روشن و نشانه صریح سر خود وا نگذاشتند.
آن حضرت هم کتاب پروردگار شما را در دسترس شما گذاشت، و حلال و حرام و واجبات و مستحبّات و ناسخ و منسوخ و رخصتها و عزیمتها و خاصّ و عامّ و عبرتها و مثلها و مطلق و مقیّد و محکم و متشابه آنرا بیان کرد، مجملهایش را تفسیر و مشکلهایش را آشکار نموده است (امّا حلال آن کتاب مانند سوره 5 آیه 1 «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا...» یعنی خوردن گوشت چهارپایان زبان بسته بر شما حلال شد و منعی در آن نیست، و حرام آن مانند سوره 5 آیه 3 «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ» یعنی خوردن گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک بر شما حرام و منع شد، و واجبات آن مانند سوره 2 آیه 43 «أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ» یعنی نماز را بر پا دارید و زکوة بدهید و مستحبّات آن مانند سوره 17 آیه 79 «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بهِ نافِلَةً» یعنی برای نماز نافله پاره ای از شبرا بیدار شو، و ناسخ آن مانند سوره 9 آیه 5 «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» یعنی در هر جا که مشرکین را بیابید بکشید پس این آیه ناسخ آیه ایست که در باب صلح واقع شده و آن منسوخ است مانند سوره 109 آیه 6 «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» یعنی اکنون که از شرک دست بر نمی دارید دین و آئین شما برای شما باشد و توحید کیش من، در رخصتهای آن یعنی احکامی که برای توسعه در امور بندگان قرار داده شده مانند سوره 2 آیه 184«فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ» یعنی هر کس از شما در ماه رمضان بیمار یا مسافر بود پس بعد و آن روزهایی که در بیماری یا مسافرت روزه نگرفته در غیر ماه رمضان روزه بگیرد، و عزیمتهای آن یعنی احکامی که از آنها تجاوز نمی توان کرد مانند سوره 2 آیه 185 «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» یعنی هر که مسافر نبود و در وطن حاضر است باید روزه بگیرد.
و خاصّ آن یعنی لفظی که در مورد بخصوص گفته شده و معنی آن عمومیّت دارد مانند سوره 5 آیه 32 «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً» یعنی چون قابیل فرزند آدم برادرش هابیل را کشت و پشیمان شد به بنی اسرائیل دستور دادیم که هر که بکشد کسیرا بی آنکه او دیگری را کشته یا فسادی در زمین کرده باشد که موجب کشته شدن گردد پس چنان است که همه مردم را کشته و هر که حیات و زندگی شخصی را سبب شود مانند آنست که همه مردم را زنده کرده باشد، پس این آیه در باره بنی اسرائیل نازل شده و لیکن معنی آن همه مردم را شامل میشود، و عامّ آن مانند سوره 2 آیه 47 «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» یعنی ای بنی اسرائیل نعمتها مرا که بشما بخشیدم و شما را بر جهانیان بر تری دادم یاد کنید، پس در اینجا گر چه لفظ عَلَی الْعالَمِینَ عمومیّت وارد و همه مردم جهان را شامل میشود، لیکن معنی آن مخصوص مردم زمان بنی اسرائیل است، و عبرتهای آن یعنی چیزهائی که شگفت آور است و آن خود یک نوع پندی باشد مانند سوره 79 آیه 25 «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی» آیه 26 «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی» یعنی خداوند متعال فرعون را بعذاب آخرت که سوختن باشد و بعذاب دنیا که غرق شدن است مبتلی نمود و غرق شدن او برای کسیکه می ترسد هر آینه عبرت و پندی است، و مثلهای آن یعنی آیاتی که مشتمل است بر تشبیهات مانند سوره 62 آیه 5 «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» یعنی مثل کسانیکه به آموختن و خواندن توریة مأمور شدند و بآن عمل نکردند مانند خری است که کتابهای بزرگ در بار دارد، و مطلق آن یعنی لفظی که مقیّد به قیدی نباشد مانند سوره 5 آیه 6 «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسلُوا وُجُوهَکُمْ» یعنی ای گروه مؤمنین هنگامیکه برای نماز حاضر شدید روهای خود را بشوئید، و مقیّد آن یعنی لفظی که مقیّد به قیدی باشد مانند سوره 5 آیه 6 «وَ أَیْدیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ یعنی هنگام وضو گرفتن دستهای خود را با مرفق بشوئید، و محکم آن یعنی لفظی که در معنی آن اشتباه و تردیدی نیست مانند سوره 2 آیه 231 «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسکُوهُنَّ» یعنی بدانید که خداوند متعال بهر چیزی دانا است، و متشابه آن یعنی لفظی که معنی آن واضح نیست مانند سوره 2 آیه 228 «وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بأَنْفُسهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» یعنی زنهایی که طلاق داده شده اند سه طهر را که دو حیض در میان باشد یا سه حیض را انتظار داشته باشند، زیرا قرء که مفرد قروء است نزد اهل حجاز بمعنی طهر آمده و نزد اهل عراق بمعنی حیض، و مجملهای آن مانند سوره 2 ی 43 أَقِیمُوا الصَّلاةَ یعنی بر پا دارید نماز را، و مشکلهای آن مانند سوره 19 آیه 1 کهیعص
و مطالب آن کتاب دائر است بر چیزیکه دانستن و یاد گرفتن آن واجب است (مانند علم بیگانگی خداوند سبحان سوره 14 آیه 52 «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» یعنی تا بدانند که اوست خدای یگانه) و چیزی که بر ندانستن آن منعی نشده است (مانند ندانستن معنی سوره 41 آیه 1 لَحْمَ)
و چیزیکه در آن وجوبش ثابت گشته و در سنّت نسخ و رفع آن معلوم گردیده (مانند سوره 4 آیه 15 وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبیلًا» یعنی بر کار زشت زنهای شوهر دار از زنهای شما که زنا می دهند چهار نفر مرد بالغ و عاقل و عادل از خودتان که مؤمن باشند گواه گیرید، پس اگر آنان گواهی دادند آن زنها را در خانه خودشان نگاه دارید تا وقتی که بمیرند یا خداوند متعال آنها را از حبس خلاصی دهد، پس بمضمون این آیه حکم زانیه حبس و نگاه داشتن در خانه خودش بود تا وقت مردن و در سنّت حبس کردن نسخ شد و حکم برجم و سنگسار کردن او بر قرار گردید)
و چیزیکه عمل بآن در سنّت واجب است و در آن عمل نکردن بآن اجازه داده شده است (مانند نماز خواندن در اوّل اسلام بطرف بیت المقدّس که در سنّت واجب بود و در کتاب نسخ شد سوره 2 آیه 144 «فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِد الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ» یعنی بطرف مسجد الحرام که خانه کعبه است نماز بخوان و هر جا که باشید روهای خود را بآن سو بگردانید)
و چیزیکه در وقت بخصوص واجب شده و در غیر آن وقت واجب نیست (مانند سوره 62 آیه 9 «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذکْرِ اللَّهِ» یعنی ای گروه مؤمنین هنگامیکه برای نماز روز جمعه نداء داده شد شتاب کنید برای خواندن نماز، پس بنا بر این خواندن نماز جمعه مخصوص بروز جمعه است و در غیر آن وجوبش ساقط میشود)
و آن کتاب بین چیزهائی که حرام شده است فرق گذارده: پس کسیکه گناه کبیره ای مرتکب شود او را بعذابها و آتشها وعده داده (مانند سوره 4 آیه 93 «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها» یعنی هر که از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفر او جهنّم است و در آنجا جاوید خواهد بود) و کسیکه گناه صغیره ای کند آمرزش را برای او مهیّا نموده (مانند سوره 13 آیه 6 إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاس عَلی ظُلْمِهِمْ» یعنی پروردگار تو صاحب آمرزش است مردم را برای ظلم و ستم که کرده اند، و ظلمی که آمرزیده شود همان گناه صغیره است)
و (نیز مطالب آن کتاب دائر است) بر چیزیکه کم آن مورد قبول است و بسیار آن شایسته و پسندیده و تحمیلی هم نشده (مانند سوره 73 آیه 20 «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» یعنی آنچه را میسّر است از قرآن بخوانید پس کم خواندن آنرا مورد قبول قرار داده است و بسیار خواندنش را باختیار واگذارده که اگر کسی آنرا ترک کرد چیزی بر او نیست).
و (اشاره به بعضی اسرار بنای کعبه و اعمال حجّ گزاران و اینکه زیارت آن برای کسیکه متمکّن به رفتن آنجا باشد واجب است) خداوند متعال حجّ بیت الحرام (حجّ خانه ای که بر واردین به آنجا بسیاری از چیزها حرام شده) را بر شما واجب گردانید، و آنرا قبله مردم قرار داد، حجّ گزاران در آنجا وارد میشوند مانند ورود چهارپایان (ازدحام ایشان در آن خانه برای درک ثواب مانند ازدحام چهارپایان تشنه است بر سر آب) و اشتیاق دارند آمدن به آنجا را مانند اشتیاق کبوتران (به آشیانه خود).
خداوند سبحان آن خانه را برای فروتنی مردم در مقابل عظمت و بزرگیش و برای تصدیق آنان به عزّت و سلطنتش علامت و نشانه قرار داد و برگزید از بندگان خود شنوندگانی را که اجابت کردند دعوت او را (برای رفتن به آنجا، چنانکه در قرآن کریم سوره 22 آیه 27 می فرماید: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاس بالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» یعنی ای ابراهیم در میان مردم فریاد کن و ایشان را بحجّ کردن دعوت نما، به خانه ای که تو بناء کرده ای مردمان پیاده و سواره از هر راه دوری می آیند و اگر چه مرکب ایشان شتر ضعیف و لاغر باشد) و فرمان او را تصدیق کرده انجام دادند و در جای پیغمبران ایستاده خود را به ملائکه که عرش خدای تعالی را طواف میکنند تشبیه نمودند، سود بسیاری در بازرگانی بندگی و پرستش حقّ تعالی (بوسیله سرمایه ایمانی) بدست می آورند، و می شتابند و از همه پیشی می گیرند (برای رسیدن) نزد وعده گاه آمرزش او.
خداوند سبحان آن خانه را علامت و نشانه اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد و حجّ آنرا واجب کرد و احترامش را لازم دانست و رفتن به آنجا را امر کرد، پس (در قرآن کریم سوره 3 آیه 97) فرمود: حجّ بیت الحرام حقّ خدای تعالی است بر مردم (و ادای آن حقّ واجب است) بر کسیکه رفتن آنجا را توانائی داشته باشد و هر که کافر شود (در صورت استطاعت امر الّهی را انجام ندهد) به خدای تعالی زیانی وارد نیاورده چون خداوند بی نیاز است از همه جهانیان (به ایمان و عبادت بندگان حاجت ندارد، پس زیان را کسی برد که نافرمانی کند).