از نامه های آن حضرت علیه السَّلام است با شعث ابن قیس (که شمّه ای از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او (از جانب عثمان) حکمران آذربیجان بود (و آذربیجان ایالتی است در شمال غربی ایران دارای شهرها و ده های بسیار که مهمترین شهر و مرکز آن تبریز است، خلاصه چون امیر المؤمنین علیه السَّلام بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت کارهای ناشایسته خود می دانست که امام علیه السَّلام او را عزل خواهد نمود ترسناک بود، حضرت برای آگاهی او بحفظ اموال آذربیجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه ای باو نوشت):

عمل (و حکمرانی) تو رزق و خوراک تو نیست (ترا حکومت نداده اند تا آنچه بیابی از آن خود پنداشته بخوری) ولی آن عمل امانت و سپرده ای در گردن تو است (که بایستی آنرا مواظبت نموده در راه آن قدمی بر خلاف دستور دین بر نداری) و خواسته اند که تو نگهبان باشی برای کسیکه از تو بالاتر است (تو زیر دست امیری هستی که ترا حافظ و نگهبان قرار داده و ولایتی بتو سپرده که آنرا از جانب او مواظبت نمائی)

پس ترا نمی رسد که در کار رعیّت بمیل خود رفتار نمائی (پیش از آنکه بتو دستور دهند کاری انجام دهی) و نمی رسد که متوجّه کار بزرگی شوی مگر باعتماد امر و فرمانی که بتو رسیده باشد، و در دستهای تو است مال و دارائی از مال خداوند بی همتای بزرگ، و تو یکی از خزانه داران آن هستی تا آنرا بمن سپاری، و امید است من بدترین والیها و فرماندهها برای تو نباشم (بلکه این دستور سود دنیا و آخرت ترا در بر دارد) و درود بر آنکه شایسته درود است.