او را هنگامی فرستاد که: پیامبران نبودند، و مردمان در خوابی دراز می غنودند، اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگها فروزان، جهان تیره، فریب دنیا بر همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوه اش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانه های رستگاری ناپیدا، علامتهای گمراهی هویدا، دنیا با مردم خود ناخوشروی، و با خواهنده خویش ترش روی، بارش محنت و آزار، خوردنی آن مردار، درونش بیم، برونش تیغ مرگبار.
پس بندگان خدا عبرت گیرید. و کرده های پدران و برادران خود را به یاد آرید، که چگونه در گرو آن کردارند، و حساب آن را عهده دارند. به جانم سوگند، هنوز میان شما و آنان روزگاری نگذشته و سالها و قرنها فاصله نگشته. و امروز که دیده به جهان گشوده اید چندان دور نیست از روزی که در پشت آنان بوده اید.
به خدا که، پیامبر آنان را چیزی نشنواند، جز آنکه من امروز آن را به شما می شنوانم. گوشی که شما امروز دارید همانند آن است که دیروز به آنان دادند، و دیدگانی که اکنون دارید چون دیده ها است که برای آنان گشادند، دلهایی که در سینه شما نهادند، همانند دلهاست که در آن روزگار به آنان دادند.
به خدا سوگند، چیزی را به شما ننمودند که آنان ندانستند، و چیزی را خاصّ شما نکردند، که آنان از آن محروم ماندند. اکنون فتنه بر شما فرود آمد، همچون شتری که مهارش جنبان است، و میانبندش سست و نا استوار، و سواری بر آن دشوار. مبادا آنچه مردم دنیا را فریفت، شما را بفریبد، که آن دامی است چون سایه گسترده -همه را به دام اندازد-، و تا دم مرگ رهاشان نسازد.