از خطبه های آن حضرت علیه السّلام است (در اندرز به شنوندگان و بیان صلاح دنیا و آخرت ایشان) که در صفّین فرموده:
قسمت اول خطبه:
بعد از حمد و ثنای خداوند سبحان و درود بر پیغمبر اکرم، حقّ تعالی با حکومت دادن من بر شما برای من حقی بر شما قرار داده است (اطاعت مرا بر شما واجب گردانیده که بر اثر آن فتنه و فساد روی نداده اختلال و سستی راه نیابد) و همانطور که مرا بر شما حقی است شما را نیز بر من حقی است (واجب است آنچه موجب زیان در دین و دنیا است بشما نموده بعدل و درستکاری رفتار نمایم، و در خطبه سی و چهارم باین نکته اشاره شده)
و حقّ فراخترین چیزها است هنگام وصف و گفتگوی با یکدیگر، و تنگ ترین چیزها است زمان کردار و انصاف دادن با هم (حقّ را موقع گفتار بسیار به زبان می آورند، ولی هنگام عمل بکار نمی برند، چنانکه بسیاری از مردم در راه جور و ستم سیر کرده آنرا عدل و داد شمرند) کسیرا بر دیگری حقّی نیست مگر اینکه آن دیگری را هم بر او حقی است، و آن دیگری را حقی بر او نیست مگر اینکه او را هم حقی است (هر کس را بدیگری حقّی باشد دیگری را هم بر او حقی است، مثلا حق رعیّت بر والی آنست که در اصلاح کارشان بکوشد و مملکت را منظّم دارد، و حقّ والی بر رعیّت آنست که در حقّ و صلاح فرمان او برند، و حقّ زن بر شوهر آنست که او را نفقه دهد و حقّ شوهر بر زن آنست که او را اطاعت و پیروی نماید)
و اگر کسی را بر دیگری حقّی باشد که دیگری را بر او حقّی نباشد چنین حقّی مختصّ به خداوند سبحان است، و آفریدگانش را (حتّی انبیاء و اولیاء) چنین حقّی نیست، زیرا او قدرت و توانائی دارد (پس اگر او را اطاعت نکنند توانائی مجبور کردن ایشان را به اطاعت دارد، چنانکه در قرآن کریم سوره 10 آیه 99 می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً، أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» یعنی اگر پروردگار تو بخواهد هر که در زمین است ایمان می آورد، آیا تو مردم را به اکراه وادار به ایمان آوردن می نمایی یعنی تو توانائی نداری کسیرا به اجبار مؤمن گردانی) و در هر چه قضاء و قدر گوناگون او جاری گردد عادل و دادگر است (پس اگر اعمال بندگان را هم پاداش ندهد عادل است، زیرا بنده که او را در تمام مدّت حیات پرستش می نماید حقّ یکی از کوچکترین نعمتهای او را ادا ننموده است)
و لیکن خداوند سبحان از روی فضل و کرم و چون اهل جود و بخشش بسیار است حقّ خود را بر بندگان این قرار داده که او را اطاعت کنند، و پاداش ایشان را بر خود چند برابر کردن ثواب گردانید (چنانکه در قرآن کریم سوره 4 آیه 173 می فرماید: «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً، وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» یعنی آنانکه ایمان آورده کارهای شایسته انجام دادند خدا مزدهای ایشان را تمام دهد و از روی فضل و کرمش بیفزاید، و امّا کسانی را که از ایمان آوردن و عمل صالح دوری گزیده گردنکشی کردند بعذاب دردناک گرفتارشان می نماید و برای خود جز خدا دوست و یاری کننده ای نیابند).
قسمت دوم خطبه:
پس خداوند سبحان از جمله حقوق خود برای بعض مردم بر بعض دیگر حقوقی واجب فرموده، و حقوق را در حالات مختلفه برابر گردانیده، و بعضی آنها را در مقابل بعض دیگر واجب نموده و بعضی از آن حقوق وقوع نمی یابد مگر به ازاء بعض دیگر (مثلا زن نسبت به شوهر حقّ نفقه ندارد مگر در برابر اطاعت و پیروی از او، و همچنین سائر حقوق مانند حقّ پدر بر فرزند و مالک بر مملوک و همسایه بر همسایه و خویش بر خویش و بعکس)
و بزرگترین حقّها که خداوند سبحان واجب گردانیده حقّ والی است بر رعیّت و حقّ رعیّت است بر والی (زیرا فساد و تباهکاری در آن عمومیّت داشته و در سائر حقوق جزئی است) و این حکم را خداوند سبحان برای هر یک از والی و رعیّت بر دیگری واجب فرموده است، و آنرا سبب نظم و آرامش برای دوستداری ایشان یکدیگر را و ارجمندی برای دینشان قرار داده، پس حال رعیّت نیکو نمی شود مگر به خوش رفتاری حکمفرمایان، و حال حکمفرمایان نیکو نمی گردد مگر به ایستادگی رعیّت در انجام دستور ایشان،
پس هر گاه رعیّت حقّ والی و والی حقّ رعیّت را اداء نمود حقّ در بین ایشان ارجمند و قواعد دینشان برقرار و نشانه های عدل و درستکاری بر پا و سنّتها (احکام پیغمبر اکرم) در مواضع خود جاری گردد، و بر اثر آن روزگار اصلاح میشود، و به پایندگی دولت و سلطنت امید می رود، و طمعهای دشمنان از بین می رود (اجانب را بر ایشان تسلّطی نخواهد بود)
و اگر رعیّت بر والی غلبه یابد (اوامر و نواهی او را بکار نبندد) یا والی بر رعیّت تعدّی و ستم کند آنگاه اختلاف کلمه رخ دهد (سخن یک جور نگویند و با هم یک دل نباشند) و نشانه های ستم آشکار و تباهکاریها در دین بسیار و عمل به سنّتها رها شود، پس به خواهش نفس عمل گشته احکام شرعیّه اجراء نشود، و دردهای اشخاص (دزدی و خونریزی و نا امنی و گرانی و گرفتاری) بسیار گردد، و برای اداء نشدن حقّ بزرگ و اجرای باطل و نادرست کسی اندوهگین و نگران نشود، پس آن زمان نیکوکاران خوار و بد کاران ارجمند شوند، و وا خواهیهای خدا نزد بندگان (بسبب گناهان بیشمار) بسیار شود.
پس در ادای آن حقّ بر شما باد اندرز دادن و کمک بیکدیگر که (بر اثر سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت را بدست آورید، زیرا) کسی به حقیقت طاعت و فرمانبری شایسته خدا نمی رسد اگر چه برای بدست آوردن رضاء و خوشنودی او حریص بوده کوشش بسیار در عمل و بندگی داشته باشد (پس نباید شخص گمان کند در اندرز دادن بدیگری و یاری نمودن حقّ آنچه شایسته خدا است بجا آورده) ولی از جمله حقوق واجبه خدا بر بندگان اندرز دادن و کمک و یاری بیکدیگر است برای اجرای حقّ بین خودشان بقدر کوشش و توانائی،
و نیست مردی بی نیاز از کمک شدن بآنچه خداوند از حقّ خود کمک باو را واجب گردانیده هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در دین برتری داشته باشد (بنا بر این کسی نیست که در راه حقّ و آنچه بر او واجب است بیاری دیگری نیازمند نباشد) و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حقّ یاری کند یا او را یاری نمایند هر چند مردم او را خرد شمرده در دیده کوچک آید (پس گمان نرود که برای ادای حقّ از مردم بی قدر نباید کمک خواست یا ایشان را نباید کمک نمود، زیرا رونق ملک و ملّت بکمک خرد و بزرگ و توانا و ناتوان است).
قسمت سوم خطبه:
پس (در آن هنگام) مردی از اصحاب آن حضرت علیه السّلام با سخن درازی آن بزرگوار را پاسخ داد بسیار او را ستایش نموده، و پیروی از آنچه شنیده بود به آن حضرت اظهار میکرد، پس امام علیه السّلام فرمود:
کسی را که جلالت خدا در نزد او با اهمیّت و مرتبه اش در دل او بلند است سزاوار است که برای بزرگواری و بلند مرتبه بودن خدا هر چه غیر از خدا است نزد او کوچک باشد، و سزاوارتر کس که چنین باشد (در برابر بزرگی خدا بزرگی نبیند) کسی است که نعمت خدا در باره او بسیار و احسانش باو نیکو است، زیرا نعمت خدا بکسی بسیار داده نشده مگر اینکه بزرگی حقّ خدا بر او زیاد شده است،
و از پست ترین حالات حکمفرمایان نزد مردم نیکوکار آنست که گمان دوستداری فخر و خودستایی بآنها برده شود، و کردارشان حمل بکبر و خودخواهی گردد، و من کراهت دارم از اینکه به گمان شما راه یابد که ستودن و شنیدن ستایش را (از شما) دوست دارم، و سپاس خدا را که چنین نیستم، و اگر هم دوست داشتم که در باره من مدح و ثناء گفته شود این میل را از جهت فروتنی برای خداوند سبحان که او بشمول عظمت و بزرگواری سزاوارتر است رها کرده از خود دور می نمودم،
و بسا که مردم مدح و ستایش را بعد از کوشش در کاری شیرین می دانند (زیرا فطری و جبلّی است شخصی که کار بزرگی انجام داد یا خدا او را موفّق ساخت ستودن و آفرین آنرا دوست دارد) پس مرا برای اطاعت کردنم از خدا و خوش رفتاریم با شما بستودن نیکو ستایش نکنید از حقوقی که باقی مانده و از ادای آنها فارغ نگشته ام و واجباتی که ناچار به اجرای آنها هستم،
و با من سخنانی که با گردنکشان (برای خوش آمد آنها) گفته میشود نگویید، و آنچه را از مردم خشمگین (بر اثر خشم آنها) خودداری کرده پنهان می نمایند از من پنهان ننمائید، و بمداراة و چاپلوسی و رشوه دادن (به زبان) با من آمیزش نکنید، و در باره من گمان مبرید که اگر حقّی گفته شود دشوار آید، و نه گمان در خواست بزرگ نمودن خود را (نمی خواهم با من مانند گردنکشان که سخن حقّ بایشان نمی گویند رفتار نمائید) زیرا کسی که سخن حقّ را که باو گفته شود یاد دادگری و درستی را که باو پیشنهاد گردد دشوار شمرد عمل بحقّ و عدل بر او دشوارتر است،
پس از حق گویی یا مشورت بعدل خودداری ننمائید (با من بی پروا حقّ را گفته آنچه را درست و بعد می دانید بیان کنید) زیرا من برتر نیستم از اینکه خطاء کنم و از آن در کار خویش ایمن نمی باشم مگر آنکه خدا از نفس من کفایت کند آنرا که او بآن از من مالکتر و تواناتر است (مقصود امام علیه السّلام که در اینجا برای خود خطاء را ممکن دانست در صورتیکه امام معصوم و منزّه از خطاء است، اقرار باین است که عصمت آن حضرت از جمله نعمتهای خداوند متعال است، لذا می فرماید:)
و جز این نیست که من و شما بنده و مملوکیم در اختیار پروردگاری که جزا و پرورش دهنده ای نیست، مالک و صاحب اختیار است از ما آنچه را که خودمان در آن اختیاری نداریم (پس بزرگواری زیبنده او است و وظیفه جزا و بندگی و فروتنی است) و ما را از جهل و نادانی که در آن بودیم بیرون آورده بعلم و معرفتی که مصلحتمان بود سوق داده، و گمراهی ما را به هدایت و راه یافتن تبدیل نمود، و بینایی بعد از کوری بما بخشید (بعد از نادان بودن در امر دین و دنیا و آخرت خداوند با بعثت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله ما را بهمه چیز آشنا فرمود).