و (قصع در لغت بمعنی نشخوار کردن آمده، گفته اند: وجه تسمیه این خطبه به قاصعه آنست که چون حضرت آنرا برای اهل کوفه بیان می فرمود بر شتر ماده ای سوار بود که نشخوار میکرد، و گفته اند: قصع در لغت بمعنی تحقیر و خوار نمودن نیز آمده، پس وجه تسمیه آن آنست که امام علیه السّلام در آن شیطان را تحقیر و خوار و پست نموده، و وجوه دیگری هم برای تسمیه آن گفته اند، ولی اقرب وجوه وجه اوّل و نیکوتر آنها وجه دوّم است، و) آن متضمّن مذمّت و سرزنش شیطان است -لعنت خدا بر او باد- بجهت تکبّر و سرکشی او، و سجده نکردنش بر آدم -علیه السّلام- و اینکه او نخستین کسی بود که پا فشاری کرده نپذیرفتن حقّ را آشکار ساخت، و نخوت و خود خواهی را پیروی نمود، و (نیز) متضمّن ترساندن مردم است از متابعت طریقه و روش او (و این خطبه درازترین خطبه های نهج البلاغه است):
سپاس سزاوار خداوندی است که پوشید (جامه) توانگری و بزرگواری را (توانگری و بزرگواری مخصوص او است که هیچ چیز او را ناتوان نمی گرداند و به حقیقت او نمی رسد) و این دو صفت را بخود اختصاص داده نه برای آفریدگانش (باین دو صفت منفرد و یگانه است، زیرا غیر او ذاتا زبون و زیر دست و در همه چیز نیاز بغیر دارند) و آنها را بر غیر خود ممنوع و حرام گردانید (پس کسیرا نمی رسد که آنها را ادّعاء نماید و اگر ادّعاء نمود مسئول و معاقب است) و آنها را برای جلال خویش برگزید، و لعنت (دوری از رحمتش) را قرار داد برای هر که از بندگانش در این دو صفت با او منازعه نماید (به توانگری و بزرگواری کردن بر افرازد، چنانکه در قرآن کریم سوره 39 آیه 60 می فرماید: «وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ» یعنی آنان را که بر خدا دروغ بستند و زیر بار فرمان او نرفتند روز رستخیز روهایشان را سیاه می بینی، آیا در دوزخ جائی برای تکبّر کنندگان و گردنکشان نیست و در سوره 16 آیه 29 می فرماید: «فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها فَلَبئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ» یعنی داخل درها «درکات و گودیها» ی دوزخ شوید در حالیکه در آن جاوید می مانید، و بد است جای گردنکشان).
پس بسبب اختصاص این دو صفت بخود فرشتگان را که مقرّب درگاه او بودند آزمایش نمود تا فروتنان ایشان را از گردنکشان (شیطان که از جنّ بود و در بین آنها به سجده بآدم مأمور شد) ممتاز و جدا سازد (با آنان معامله آزمایش کنندگان نمود تا بدانند که هر که از فرمان الهی پیروی کند رستگار و هر که مخالفت ورزد بعذاب گرفتار شود، نه آنکه خواسته امتحان نماید تا دانا گردد که امتحان به این معنی در باره او محال است، چنانکه در شرح خطبه شصت و دوّم اشاره شد).
پس (از این جهت امام علیه السّلام می فرماید:) با اینکه به نهانیهای دلها و پنهانیهای پوشیده از نظرها دانا بود (در قرآن کریم سوره 38 آیه 71) فرمود: «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِین - فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ - فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ - إِلَّا إِبْلِیسَ» یعنی من آدم را از گل خلق خواهم نمود، پس وقتی که او را بیافریدم و جان دادمش برو در افتاده او را سجده کنید (تعظیم و فروتنی نمائید، و یا او را قبله خویش قرار دهید، زیرا سجده عبادت و بندگی برای غیر خدا جائز نیست) پس همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس (حضرت رضا علیه السّلام فرموده: «نام شیطان حارث بوده سمّی إبلیس لأنّه أبلس من رحمة اللَّه» یعنی ابلیس نامیده شده بجهت آنکه از رحمت خدا دور گشت.
ناگفته نماند که بین علماء و بزرگان اختلاف است که آیا شیطان از جنّ بوده یا از فرشتگان، و حقّ آنست که از جنّ بوده، و اجماع علماء امامیّه بر آنست، چنانکه از شیخ مفید -علیه الرحمة- نقل شده، و روایات متواتره از ائمه هدی -علیهم السّلام- در این باب وارد گشته، و قرآن کریم بآن تصریح می فرماید سوره 18 آیه 50 «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ» یعنی یاد آور هنگامی را که به فرشتگان فرمودیم بآدم سجده کنید، پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنّ بود، و استثناء دلیل بر آن نیست که شیطان از فرشتگان بوده چون جمله کان من الجنّ صریح است که استثناء در اینجا و سائر مواضع قرآن کریم در این باب استثناء منقطع است یعنی ربط به مستثنی منه ندارد، خلاصه آدم را سجده نکرد برای آنکه) کبر و خود خواهی باو روی می آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود، و برای اصل خویش (که از آتش آفریده شده بود) عصبیّت نموده آشکارا زیر بار فرمان حقّ نرفت (و گفت: او را از گل و مرا از آتش آفریدی من که از او بهترم چرا او را سجده کنم) پس دشمن خدا (شیطان) پیشوای متعصبین و پیشرو گردنکشان است که بنیان عصبیّت را بجا گذارد، و با خدا در جامه عظمت و بزرگی (که اختصاص باو داشت) نزاع نمود، و لباس عزّت و سربلندی (که سزاوار او نبود) پوشید، و پوشش ذلّت و خواری (که شایسته اش بود) دور افکند.
نمی بینید چگونه خداوند او را برای تکبّر و سرکشی خرد و کوچک و سبب بلند پروازی پست نمود پس او را در دنیا (از رحمت خود) رانده شده قرار داد (چنانکه در قرآن کریم سوره 15 آیه 35-34 می فرماید: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ - وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ» یعنی خداوند فرمود از بهشت بیرون رو که تو رانده شدی، و تا روز رستخیز بر تو لعنت است) و در آخرت برای او آتش بر افروخته آماده فرمود (چنانکه در قرآن کریم سوره 38 آیه 85 می فرماید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» یعنی دوزخ را از تو و از همه آنان که پیرو تو هستند از آدمیان و جنّیان پر خواهم نمود).
و اگر خدا می خواست آدم را بیافریند از نوری که روشنی آن دیده ها را تیره سازد، و زیبایی آن بر خردها غالب گردد (عقلها در برابر آن حیران و سرگردان شوند) و از چیز خوشبوئی که بوی خوش آن اشخاص را فرا گیرد، هر آینه می آفرید، و اگر (چنین) می آفرید گردنها در برابر آدم فروتن، و آزمایش در باره او بر فرشتگان آسان می شد (بی درنگ شیطان به سجده او می شتافت و او را مادون خود تصوّر نمی کرد) و لیکن خداوند سبحان آفریدگانش را می آزماید به بعضی از آنچه اصل و سببش را نمی دانند برای امتیاز دادن و جدا ساختن آنها (از غیر- شان) و برای برطرف کردن تکبّر و گردنکشی و دور نمودن خودپسندی از آنان (چنانکه بیشتر احکام شرعیّه که عقل به حکمت آن پی نبرده از این قبیل است.)
پس از کار خدا در باره شیطان عبرت گیرید که عبادت و بندگی بسیار و منتهی سعی و کوشش او را (بر اثر تکبّر و سرکشیش) باطل و تباه ساخت در حالیکه خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود که معلوم نیست (شما نمی دانید و فهمتان قاصر است که) آیا از سالهای دنیا است یا از سالهای آخرت (که هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنیا است، و این) بجهت کبر و سرکشی یک ساعت (بود که خود را بر تر از آدم دانسته باو سجده نکرد).
پس چه کس بعد از شیطان با بجا آوردن مانند معصیت او (کبر و سرکشی) از عذاب خدا سالم ماند حاشا نخواهد شد که خداوند سبحان انسانی را ببهشت داخل نماید با کاری که بسبب آن فرشته ای (شیطان) را از آن بیرون نمود (تعبیر امام علیه السّلام از شیطان در اینجا به فرشته ای برای آنست که در آسمان بوده و با فرشتگان آمیزش داشته).
حکم و فرمان خدا در اهل آسمان (فرشتگان) و اهل زمین (آدمیان) یکی است، و بین او و هیچیک از آفریدگانش در روا داشتن آنچه مختصّ بخود او است (عظمت و بزرگواری) که آنرا بر عالمیان حرام کرده و ناروا دانسته رخصتی نیست (احکام خداوند نسبت بهمه یکسان است، پس نمی توان گفت که بس شیطان بر اثر یک نافرمانی رانده درگاه شده، بلکه باید دانست هر که و هر جا باشد چون گردن از زیر بار تکلیف بیرون آرد از رحمت خدا دور گشته بعذاب گرفتار شود).
پس بندگان خدا، از دشمن خدا (شیطان) بترسید از اینکه شما را بدرد خود (کبر و سرکشی) گرفتار کند (مانند خود متکبّر و گردن کش نموده از رحمت خدا دور سازد) و از اینکه به گفته خویش شما را (از راه راست) باز داشته نگران نماید، و سواران و پیادگان لشگرش (پیروانش) را دور شما گرد آورد، پس بجان خودم سوگند که تیر شرّ (گمراه ساختن) را برای شما بزه کمان نهاده و آنرا بطرف شما سخت کشیده، و از نزدیک بشما تیر انداخته (تا تیرش بخطاء نرود) و (چنانکه در قرآن کریم سوره 15 آیه 39 خداوند از او حکایت می فرماید) گفت: «قالَ رَبِّ بما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ» یعنی پروردگار من برای اینکه مرا گمراه کردی (بر اثر ترک سجده آدم) هر آینه گناهان را برابر بنی آدم در زمین می آرایم (تا از اطاعت باز مانند) و همه آنان را گمراه خواهم نمود (و این سخن را گفت) در حالیکه (ندانسته) اظهار غیب گوئی کرده از روی گمان نادرست آنرا بیان نمود.
(ولی) فرزندان نخوت و برادران عصبیّت و سواران گردن کش و جاهلیّت و نادانی دعوی او را تصدیق کرده راست آوردند (چون اهل دنیا معصیت و نافرمانی نموده بدرد کبر و خود پسندی که شیطان داشت گرفتار شدند، پس ادّعای او را که از روی نادانی و گمان نادرست بود درست جلوه دادند) تا اینکه سرکش از شما (که از راه راست پا بیرون نهاد) پیرو او گردید، و (از اینرو) طمع و آز او در (گمراه کردن) شما پا بر جا شد، پس چگونگی پنهان آشکار گشت (آثار وسوسه او در دلهای شما نمایان شد که بی پروا بر خلاف دستور خدا رفتار می نمایید). استیلاء او بر شما قوّت یافت، و سپاه خود را بسوی شما نزدیک آورد، پس شما را در غارهای ذلّت و خواری افکندند، و در گودالهای کشتن (تباه ساختن) انداختند، و شما را پایمال کردند با زخم سخت: نیزه زدن در چشمها و بریدن گلوها و کوبیدن سوراخ بینی ها و اراده انداختن در قتلگاهاتان و راندنتان با حلقه های مهار قهر و خشم که در بینی می نهند بسوی آتشی که برایتان آماده شده (خلاصه شیطان و سپاهش خواهشهای نفس امّاره و گناهان را در نظر شما جلوه داده به دام بد بختی در آورده بعذاب سوق می دهند)
پس شیطان برای زخم زدن (زیان رساندن) در دین شما بزرگتر و برای آتش افروختن (فتنه و فساد بر پا نمودن) در دنیای شما افروزنده تر گردید از دشمنانی که با ایشان آشکارا دشمنی کرده برای (زد و خورد با) آنها گرد می آیید (و از یکدیگر کمک می طلبید).
پس زور و کوشش خود را بر دفع او بگمارید که بخدا سوگند بر ریشه شما (پدرتان آدم) فخر و نازش کرد، و در حسب (قدرت و منزلت) شما نکوهش نمود، و نسب (قرابت و خویشی) شما را کوچک و پست دانست، و سواران خود را برای (گمراه کردن) شما گرد آورده، و با پیادگانش راه شما را اراده نمود (تا در گمراهی مانده براه هدایت و رستگاری پا نهید) در هر جا شما را شکار کرده به دام می آرند، و سر انگشتانتان را می زنند، و به حیله و دسیسه نمی توانید (از ایشان) سرباز زنید، و بتصمیم و اراده نمی توانید (آنها را) دفع نموده از خود دور نمائید، در حالیکه شما در انبوه ذلّت و خواری و دائره تنگ و عرصه مرگ و جولانگاه بلاء و سختی (دنیا گرفتار) هستید (و از شرّ شیطان نرهید مگر با کشتن نفس امّاره و پیروی نکردن از او).
پس خاموش کنید آتش عصبیّت و کینه های زمان جاهلیّت را که در دلهای شما پنهان است که این تکبّر و گردنکشی و خود پسندی در مسلمان از افکنده های شیطان و خود خواهی ها و تباه کردنها و وسوسه های او است، و تصمیم گیرید که فروتنی را از روی سرهاتان نهاده بزرگی و خود پسندی را زیر پاهاتان بیفکنید، و تکبّر و گردنکشی را از گردنهاتان دور سازید، و فروتنی را بین خود و دشمنانتان شیطان و لشگرش بجای لشگر تمام سلاح بکار برید، زیرا او را در هر امّتی لشگرها و یاران و پیادگان و سواران است (که همه با او کمک کرده کبر و نخوت را در نظرتان می آرایند تا شما را در بلاء و هلاکت اندازند، پس شما تواضع و فروتنی را لشگر خود قرار داده با ایشان کارزار کنید).
و مانند متکبّر گردن کش (قابیل فرزند آدم علیه السّلام) بر فرزند مادرش (هابیل) نباشید (تعبیر از هابیل به فرزند مادر قابیل با اینکه هر دو از یک پدر و یک مادر بودند برای آنست که مهربانی دو برادر از یک مادر بیشتر است از مهربانی دو برادر که از دو مادر باشند) که بر او تکبّر نمود بدون اینکه خداوند در او فزونی قرار داده باشد جز آنکه کبر و بزرگی ناشی از رشک باو روی آورد، و از آتش خشم در دل او تعصّب افروخته شد، و شیطان باد کبر و سر بلندی در بینی او دمید، چنان خود خواهی و گردنکشی که خداوند پس از کبر و سربلندی او را پشیمانی داد (بر اثر مردن برادر حیران و سرگردانش نمود، نه بر کشتن او که اگر بر اثر کشتن او پشیمان می شد توبه و بازگشت از گناهی بود که مرتکب شده و معذّب نمی ماند) و گناه کشندگان را تا روز رستخیز همراه او گردانید (چنانکه در قرآن کریم سوره 5 آیه 31 می فرماید: «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادمِینَ - مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» یعنی چون قابیل هابیل را کشت از جمله پشیمانان گردید، از اینرو به بنی اسرائیل دستور دادیم که هر که بکشد کسی را بی آنکه او دیگری را کشته یا فسادی در زمین کرده باشد که موجب کشته شدن گردد، پس چنان است که همه مردم را کشته باشد).
آگاه باشید که شما در ستمگری بسیار جهد و کوشش نمودید، و در زمین فساد و تباهکاری کردید، از روی آشکار کردن دشمنی با خدا، و بیرون آمدن برای جنگ با مؤمنین (شاید مقصود امام علیه السّلام در اینجا اشاره به مخالفت امّت با آن حضرت بوده بعد از رحلت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله، یا رفتار اهل شام و پیروان معاویه با آن بزرگوار).
پس از خدا بترسید، از خدا بترسید در گردنکشی ناشی از تعصّب، و خود پسندی جاهلیّت، زیرا کبر ایجاد کننده های دشمنی و دمیدنگاههای شیطان است که بآن دمیدنها امّتهای گذشته و پیشینیان (مانند قوم نوح و عادت و ثمود و فرعون و نمرود) را فریب داده است (خود خواهی و نخوت را در برابر ایشان جلوه داده پس از روی خودپسندی پیغمبران را تکذیب کرده قدم در راه راست ننهادند) تا اینکه در تاریکی های نادانی و دامهای گمراهی او شتافتند در حالیکه در برابر راندن او رام و به کشیدنش آرام (در پیروی از او تسلیم) بودند، و شتافتند بسوی کاری که دلها در آن یکسانند، و پیشینیان بر آن کار از پی یکدیگر رفتند، و بطرف خود پسندی و سربلندی که سینه ها بسبب آن (از کینه و رشک) تنگ گشت.
آگاه باشید و بترسید، بترسید از فرمانبری مهتران و بزرگانتان که از شرف و جاه خود (که در بین مردم یافته بودند) گردنکشی کردند، و بالاتر از نسب خویش (خانواده ای که در آن بوجود آمده اند) سرفرازی نمودند، و چیزیکه (به گمان خودشان) ناپسند و زشت آمد به پروردگارشان نسبت دادند (مثل اینکه به مردی گویند تو عجم هستی یا عرب یا خراسانیّ می باشی یا طهرانیّ که این نوع نسبتها بخدا است نه به انسان، زیرا گناهی نیست او را در اینکه عجم یا خراسانیّ گردیده) و آنچه خداوند بایشان احسان کرده بود انکار کردند برای نبرد کردن با قضاء و قدر او و زد و خورد نمودن با نعمت هایش (آنان را که مقدّر بود در دنیا کمتر از آنها بهره مند گردند زبون و خوار دانستند و به مستمندان و ناتوانان بر اثر نعمت هایی که خدا بایشان عطاء فرموده تکبّر نمودند با اینکه منتهی درجه بی انصافی و ناسپاسی است که هر یک از ایشان نصیب کسانی را تنها برده و مردم تعظیمش نموده بزرگ و مهتر و پیشوایش نام نهند و او بخود نیامده که برای آزمایش این نعمتها را خداوند باو اختصاص داده). پس اینان پایه های بنای عصبیت و ستونهای ارکان فتنه و آشوب و شمشیرهای افتخار و سرفرازی جاهلیّت می باشند (همچنانکه عربهای جاهلیّت بر اثر تکبّر و عصبیّت به قبیله و پدران و رؤسای خود افتخار و سرفرازی می نمودند، و هنگام جنگ آنها را بنام می خواندند، پس آنان بمنزله شمشیرهای جنگ بودند ایشان هم بر اثر تکبّر و گردنکشی بمنزله شمشیرهای فتنه و آشوب می باشند).
پس از خدا بترسید، و (با کبر و خود پسندی) برای نعمتهای او بر شما ناسپاسگزار و از جهت احسان او بشما رشکبر نباشید (زیرا کفران و ناسپاسی و رشک موجب زوال نعمت است، و وجه تشبیه ایشان به رشکبر آنست که چون رشکبر طالب زوال نعمت از دیگری است ایشان هم بر اثر خود پسندی و گردنکشی که در برابر نعمت خداوند کفران و ناسپاسی است مانند آنست که بر خودشان رشک می برند و زوال فضل و احسان خداوند را می طلبند) و از بدان و ناکسان که آنها را نیکان و مهتران می پندارید پیروی نکنید که آنان کسانی هستند که شما آب تیره گل آلود ایشان را با آب صاف و پاکیزه خود آشامیده و بیماری آنان را با تندرستی خویش مخلوط نموده و باطل و نادرستیشان را در راستی و درستیشان داخل ساختید (سعادت و نیکبختی و آسایش خود را که در زیر سایه لواء دین و ایمان حقیقی بدست آورده بودید از دست داده بر اثر پیروی از متظاهرین به اسلام بفتنه و آشوب و خونریزی و بد بختی گرفتار و همیشه مضطرب و نگران می باشید) در حالیکه آنها پایه فسق (خروج از طاعت خدا) و ملازم و همراه معصیت و مخالفت (خدا و رسول و امام) هستند که شیطان آنها را (بجای) شتران بار کش گمراهی گرفته، و سپاهی که بوسیله ایشان بر مردم مسلّط شود، و ترجمه کننده هایی که به زبان آنها سخن می گوید، برای اینکه عقلهای شما را بدوزد (با گفتار دروغ شما را از ذکر حقّ و آخرت اغفال نموده باز دارد) و در چشمهاتان داخل گردد (زندگانی دنیا و گناهان را در نظر شما بیاراید تا از نظر در آیات خدا باز مانید) و در گوشهاتان بدمد (آنقدر سخنان بیهوده و زشت بشما بیاموزد که به سخن خدا و رسول گوش فرا ندهید) و (نتیجه ای که از دزدیدن عقل و داخل شدن در چشم و دمیدن در گوشهاتان می برد این است که) شما را هدف تیر (هلاک و تباهی) و جای پای (ذلّت و خواری) و دستگیره (اسیر و گرفتار) خود قرار می دهد.
پس (اکنون که فهمیدید شیطان بوسیله گردنکشان شما را گمراه می سازد، از آنان پیروی نکرده کبر و خودپسندی را شعار خویش قرار ندهید، و) از کیفر خدا و حمله و سختیها و عذابهای او که به گردنکشان پیش از شما (نمرودیان و فرعونیان و دیگران) رسیده عبرت گیرید، و به جاهائی که چهره شان بخاک افکنده شده و پهلوهاشان افتاده (قبرها) پند پذیرید (ببینید چهره هائی که پرده ها جلو آنها می آویختند روی خاک نهاده و پهلوها که بر بستر سنجاب می نهادند بر زمین گسترده اند) و از آنچه تولید کبر و سربلندی می نماید بخدا پناه ببرید چنانکه از حوادث و پیش آمدهای سخت روزگار باو پناه می برید (بلکه پناه بردن بخدا از اسباب تولید کبر سزاوارتر است از پناه بردن باو از حوادث روزگار، زیرا کبر باعث الم و درد اخرویّ است و حوادث روزگار الم دنیویّ است، و الم اخرویّ اهمیّت دارد که رهائی از آن ممکن نیست).
و اگر خداوند بکسی از بندگانش خودپسندی و سربلندی را رخصت و اذن می داد (برای او جائز می دانست) به پیغمبران و دوستان خود اجازه می داد، و لیکن آنها را از خود خواهی و سربلندی منع کرده تواضع و فروتنیشان را پسندیده داشت (بی آنکه کسی را استثناء فرماید) پس (ایشان هم امتثال امر و فرمان او را بتواضع و فروتنی نموده از بسیاری خضوع و افتادگی) رخسارهای خود بزمین نهاده چهره هاشان را بخاک مالیدند، و بالهای (خدمتگزاری و خوشرویی) خویش را برای مؤمنین و خدا پرستان به زیر افکندند (بلند پروازی و سرفرازی نشان ندادند) و انبیاء و دوستان خدا گروهی بودند ضعیف شمرده شده که (مردم و دنیا دوستان آنان را در نظر خود ضعیف و ناتوان می پنداشتند) خداوند آنها را به گرسنگی آزموده بسختی گرفتار و بمواضع خوف و ترس امتحان فرمود، و از ناشایسته ها خالص و پاک گردانید.
پس (چون پیغمبران و دوستان خدا در دنیا باین منوال گذراندند بنا بر این) خوشنودی و خشم خدا را به دارائی و فرزند داشتن نپندارید (که دارائی و فرزندان علامت خوشنودی و نداشتن آنها دلیل خشم او نیست) از روی نادانی به جاهای امتحان و آزمایش در توانگری و تنگدستی که خداوند سبحان (در قرآن کریم سوره 23 آیه 56-55) فرموده: «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ - نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ» یعنی آیا گمان میکنند آنچه ما از دارائی و فرزندان بایشان عطاء می کنیم در نیکوئیهای ایشان می شتابیم (چنین نیست) بلکه شعور ندارند و نمی فهمند (که آنها را بمال و فرزند می آزماییم و مهلت می دهیم که تا چه اندازه در معصیت و نافرمانی افزوده بر اثر آن بعذاب گرفتار شوند) و خداوند سبحان بندگان خود را که دارای خودپسندی و سربلندی هستند به دوستانش که در نظر آنها ضعیف و زبون می آیند می آزماید.
و (شاهد بر آن داستان موسی و فرعون است که) موسی ابن عمران با برادرش هارون صلی اللَّه علیهما که همراه او بود بر فرعون وارد شد و در بر آنها جامه های پشمی و در دستشان عصای چوبی بود، پس با او قرار گذاشتند که اگر اسلام آورد (به یگانگی خدا و رسالت موسی اقرار نماید) پادشاهیش باقی و عزّت و سر و ریش بر جا باشد، فرعون (به پیروان خود) گفت از این دو نفر به شگفت نمی آیید که بر جا ماندن سروری و بقاء و پادشاهی را با من شرط می نمایند در حالیکه باین پریشانی و زبونی هستند که می بینید، پس (آنان را توبیخ و سرزنش نموده بمردم گفت اگر این دو نفر از جانب خدا آمده اند) چرا دست بندهای طلا بدستشان آویخته نشده (چون در آن زمان هرگاه مردی را سیّد و مهتر قرار می دادند او را بدست بند و طوق طلا می آراستند، چنانکه شیخ طبرسی رحمه اللَّه در مجمع البیان فرموده است، خلاصه فرعون این سخن را گفت) بجهت آنکه طلا و گرد آوردن آنرا بزرگ دانسته پشم و پوشیدن آنرا (که در بر موسی و هارون دید) پست انگاشت.
و اگر خداوند سبحان می خواست برای پیغمبرانش آنگاه که آنان را بر انگیخت، گنجهای زر و کانهای طلای ناب و باغهائی که همه گونه درخت در آن می کارند قرار دهد، و مرغهای آسمان و جانوران زمین را با ایشان همراه سازد بجا می آورد، و اگر چنین میکرد آزمایش ساقط می شد، و پاداش نادرست می گردید، و خبرها (ی آسمانی و پیغامهای الهی) موردی نداشت (زیرا اگر کسی با چنین نعمت و شوکت و توانائی از جانب خداوند به بندگان بر انگیخته می شد از حکم او سر نمی پیچیدند و با کمال فروتنی فرمانش را انجام می دادند، و در این صورت فرمانبر و پیرو واقعی و گناهکار حقیقی شناخته نمی شد، و پاداش و کیفر بکار نمی آمد) و برای قبول کنندگان (دعوت و فرمان چنین پیغمبری) مزدهای آزمایش شدگان لازم نبود (زیرا پیروی از چنین پیغمبری از راه طمع و آز یا خوف و ترس می باشد، نه از راه امتحان تا ثواب و پاداش آزمایش شدگان نصیب گردد) و گرویدگان (بآن پیغمبر) شایسته ثواب نیکوکاران نبودند (زیرا ایمانشان از راه نا علاجی بود) و نامها با معانی مطابقت نمی کرد (زیرا اسلام و ایمان و فروتنی از راه آز و ترس اگر چه باین نامها نامیده میشود و لیکن چون حقیقی نیست اسم با معنی مطابقت ندارد، پس از اینرو ایشان را با عظمت و شوکت و توانائی بر نیانگیخت).
ولی خداوند سبحان پیغمبرانش را در اراده و تصمیمهاشان قویّ و توانا گردانید، و در آنچه دیده ها به حالاتشان می نگرند ناتوانشان قرار داد، با قناعتی (به اندک راضی شدنی) که دلها و چشمها را از بی نیازی پر میکرد (هر صاحب دلی که در ایشان اندیشه کند می بیند و می فهمد که آنها مانند سائر درویشان و نیازمندان از ناکامی جهان در غمّ و اندوه نیستند، بلکه شهان و بی نیازان حقیقی هستند که دلهاشان به قناعت و رضاء توانگر است) و با فقر و تنگدستی که چشمها و گوشها را از رنج و آزار پر می نمود (هر که احوال پریشان آنها را دیده و می شنید افسرده می شد چون در ظاهر پریشان و بی سامان و نیازمند بودند).
و اگر پیغمبران دارای توانائی بودند که کسی قصد تسلّط بر ایشان نمی کرد، و دارای تسلّطی بودند که ستم نمی کشیدند، و دارای سلطنت و پادشاهی بودند که گردنهای مردان بسوی آن کشیده می شد، و (بقصد دیدن شوکتشان) گره های پالان شتران بسته می گردید (مردم از اطراف جهان سفر کرده بجانب آنان کوچ می کردند) این حال برای مردم در پند پذیرفتن (و پیروی کردن) آسانتر، و از خودپسندی و گردنکشی دورتر بود (هرگز کسی مخالفتشان نمی کرد) و از راه ترس که بر ایشان غالب می شد، یا از راه رغبت و خواهشی که آنها را مائل و متوجّه می گردانید ایمان می آوردند، پس (در این صورت) قصدها خالص نبود، و نیکوئیها (عبادات) قسمت شده بود (قسمتی برای دنیا و قسمتی برای آخرت).
ولی خداوند سبحان خواسته که پیروی از پیغمبران و تصدیق بکتابها و فروتنی برای ذات و تسلیم در مقابل فرمان و گردن نهادن بطاعت و بندگیش چیزهائی در برداشته باشد مخصوص او که بآن چیزها از غیر آنها عیبی (رغبت و ترس و رئاء و خودنمایی و مانند آنها) آمیخته نشود، و (این برای بزرگی امتحان و آزمایش است، پس) هر چند امتحان و آزمایش بزرگتر باشد، ثواب و پاداش بیشتر است.
آیا نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را از زمان آدم -صلوات اللّه علیه- تا آخرین نفر از این جهان آزمایش فرموده به سنگهایی که (کعبه مقدّسه از آنها بنا شده، و) نه زیان دارد و نه سود بخشد و نه می بیند و نه می شنود، پس آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد (خانه محترمی که دخول مشرکین را در آن و بیرون نمودن کسی را که بآن پناه برده حرام کرده) خانه ای که آنرا برای مردم برپا (محلّ اجتماع و صلاح دنیا و آخرت ایشان) گردانید، پس آنرا قرار داد در دشوارترین جاهای زمین از جهت سنگستان بودن، و کمترین جاهای بلند دنیا از جهت کلوخ و خاک داشتن، و تنگ ترین دره ها که در جانبی از زمین واقع گشته است (خانه را قرار داد) بین کوههای ناهموار، و ریگهای نرم، و چشمه های کم آب، و دههای از هم دور که نه شتر آنجا فربه میشود، و نه اسب، و نه گاو و گوسفند (چون آب و گیاه و هوای مناسب ندارد).
پس آدم علیه السّلام و فرزندانش را امر فرمود که بجانب آن متوجّه گردند، و بیت الحرام محلّی برای سود دادن سفرها و مقصد انداختن بارهاشان گردید (به علاوه سود اخرویّ که بر اثر بجا آوردن فریضه حجّ می برند سود دنیویّ هم دارد) میوه های دلها بآن خانه فرود می آید (اصحاب دل آنجا گرد آمده از یکدیگر سود معنویّ بدست آرند) از بیابانهای بی آب و گیاه دور از آبادی، و از بلندیهای درّه های سراشیب، و از جزیره های دریاها که (بر اثر احاطه دریا بآنها از قطعات زمین) جدا شده است (از راههای دور و دراز از کوچ کرده با سختی بسیار به آنجا می رسند) تا اینکه دوشهای خود را با خضوع و فروتنی (در سعی و طواف) می جنبانند، در اطراف خانه تهلیل (لا إله الا اللَّه) می گویند، و بر پاهاشان هروله میکنند (با شتاب می روند) در حالیکه برای رضای خدا ژولیده مو و غبار آلوده رو هستند، جامه هاشان را پشت سر انداخته اند (لباس همیشگی را از تن بیرون کرده جامه های احرام پوشیده اند) و بر اثر نتراشیدن موها و زیادة شدن آنها نیکوئیهای خلقت خود را (مانند روی زندانیان) زشت کرده اند، خداوند ایشان را (در زیارت بیت الحرام باین امور) امتحان و آزمایش نمود امتحانی بزرگ و سخت و آشکار و کامل که آنرا سبب دریافت رحمت و رسیدن ببهشت خود گردانید.
و اگر خداوند سبحان می خواست خانه محترم و عبادتگاههای بزرگ خویش را قرار دهد بین باغها و جویها و زمین نرم و هموار با درختهای بسیار و با میوه های در دسترس و ساختمانهای بهم پیوسته، و دههای نزدیک بهم، و بین گندم سرخ گونه، و مرغزار سبز، و زمینهای پر گیاه بستان دارد، و کشت زارهای تازه و شاداب، و راههای آباد، مقدار پاداش را به تناسب کمی آزمایش اندک می گردانید.
و اگر پایه هایی که خانه بر آنها نهاده شده و سنگهائی که بآنها بناء گردیده از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنائی بود چنین ساختمانی در سینه ها زد و خورد شکّ را کم میکرد، و کوشش و تلاش شیطان را از دلها برطرف می ساخت، و اضطراب و نگرانی تردید را از مردم دور می نمود، و لیکن خداوند بندگانش را به سختیهای گوناگون می آزماید، و با کوششهای رنگارنگ از آنان بندگی می خواهد، و ایشان را به اقسام آنچه پسندیده طباع نیست امتحان می فرماید برای بیرون کردن کبر و خودپسندی از دلها و جا دادن فروتنی در جانهایشان، و برای اینکه آن آزمایش را درهای گشاده بسوی فضل و احسان خود و وسائل آسان برای عفو و بخشش خویش قرار دهد.
پس از خدا بترسید، از خدا بترسید از (کیفر) تباهکاری در دنیا و از زیان ستمگری در آخرت، و از بدی پایان خود خواهی و گردنکشی، زیرا تباهکاری و ستمگری و گردنکشی بزرگترین دام و فریب شیطان است، چنان فریبی که مانند زهرهای کشنده در دلهای مردان داخل میشود (و آنها را از بین می برد) پس شیطان هرگز ناتوان نمی شود، و کشتنگاه هیچیک را اشتباه نمی کند، نه دانشمند را برای دانائی او، و نه درویش و بی چیز را در جامه کهنه اش (عالم با علمش و درویش با بیچاره بودنش از این زشتکاریها که از فریبهای شیطان است رهائی نمی یابند چه جای آنکه نادان و توانگر آسوده خاطر باشد).
و از تباهکاری و ستمگری و گردنکشی خداوند بندگان مؤمنینش را حفظ می فرماید بوسیله نمازها و زکوةها و کوشش در گرفتن روزه در روزهای واجب، برای آرام ماندن دست و پا و اندام دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانی) و چشم به زیر انداختنشان، و فروتنی جانهاشان، و زبونی دلهاشان، و بیرون نمودن کبر و خودپسندی از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهای نیکو بخاک برای فروتنی، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را بزمین برای اظهار کوچکی، و در روزه است رسیدن شکمها به پشتها برای خضوع و ناچیز دانستن، و در زکوة است دادن میوه های زمین (گندم و جو و خرما و مویز) و غیر از آن (شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره) به زیر دستان و درویشان. نگاه کنید بمنافع این عبادات از پست شمردن بزرگیها و سر فرازیهای آشکار، و برطرف نمودن خود پسندی و گردن کشیهای هویدا (که موجب بدبختی دنیا و عذاب آخرت می گردد.
در اینجا امام علیه السّلام اهل کوفه را بر عصبیّت و گردنکشی بدون علّت که موجب تباهکاری و ستمگری است توبیخ و سرزنش نموده می فرماید:)
من (در احوال مردم) نظر کردم هیچیک از جهانیان را نیافتم که بر سر چیزی از چیزها تعصّب و گردنکشی نماید مگر از روی علّت و سببی که اشتباه کاری نادانان را در بر دارد، یا از روی دلیلی که به خردها و اندیشه های نفهمها می چسبد (خلاصه تعصّب آنها از روی سبب و دلیلی بود که در واقع باطل و نادرست بود و ایشان از روی نادانی و نفهمی در ظاهر گمان می کردند صحیح و درست است) جز شما را که تعصّب و گردنکشی می کنید برای امری (افتخار و سرفرازی بر یکدیگر) که (در ظاهر و نزد نادانان و نفهمها نیز) برای آن سبب و علّتی معلوم نمی شود، امّا شیطان بر آدم تعصّب و گردنکشی کرد برای اصل خود (که از آتش بود) و او را در خلقت و آفرینشش سرزنش نموده گفت: من از آتشم و تو از گلی (پس باین علّت تعصّب و گردنکشی کرد، که در نظر نادان برای تعصّب حجّت و دلیل می نماید) و امّا توانگران امّتها که نعمت برای آنها فراوان بوده و از هر لذّت و خوشی که می خواستند بهره مند می شدند از جهت نعمتها (دارائی و فرزندان و بزرگ شمردن زیر دستان آنها را) تعصّب و گردنکشی کردند، پس (چنانکه در قرآن کریم سوره 34 آیه 34 می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بما أُرْسلْتُمْ بهِ کافِرُونَ - وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً، وَ ما نَحْنُ بمُعَذَّبینَ» یعنی ما در هیچ شهر و دهی بیم کننده و پیغمبری نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان و ناز پروران آنجا گفتند: ما بآنچه شما پیغام آورده اید نمی گرویم، و) گفتند: ما را دارائیها و فرزندان بیشتر (از شما) است، و معذّب نخواهیم بود (در آخرت خداوند ما را عذاب نخواهد نمود چنانکه ما را در دنیا به نعمتهای بیشمار متنعّم فرموده است، خلاصه شما اهل کوفه به چه حجّت و دلیل تعصّب و گردنکشی پیش گرفته اید، آیا مانند شیطان آفرینش خود را بهتر می دانید یا مانند توانگران خوشگذران به دارائی و فرزندان بسیار می بالید).
پس اگر از تعصّب و گردنکشی چاره و گریزی ندارید باید تعصّب شما برای صفات شایسته و کارهای پسندیده و چیزهای نیکو باشد، از آن صفات و کارها و چیزهائی که بزرگان و دلیران از خاندانهای عرب و رؤسای قبیله ها با آنها بر دیگران برتری می جویند بسبب خوهای مرغوب و عقلهای بزرگ و مراتب بلند و صفات پسندیده، پس برای خصلتهای ستوده تعصّب نمائید: از نگاه داشتن حقّ همسایه، و وفاء بعهد و پیمان، و فرمانبری نیکوکاران، و نافرمانی گردنکشان، و فرا گرفتن احسان (کار نیکو) و دست کشیدن از ستم، و اهمیت دادن به خونریزی، و انصاف و دادگری برای مردم، و فرو نشاندن خشم، و دوری جستن از تباهکاری در زمین.
و بترسید از عذابها و سختیها که بر اثر زشتکاریها و بد کرداریها بامتهای پیش از شما رسید، و پیش آمدهای آنان را در نیکی و بدی (خودتان) یاد آورید (ببینید بر هر کاری چه اثری مترتّب می گردد) و بر حذر باشید از مانند آنان شدن (که بر اثر کردار بد و گفتار زشت بشما نیز عذاب و سختی برسد) و هرگاه در تفاوت دو حالت (نیک و بد) ایشان اندیشه نمودید، پس (در راه خیر و نیکی قدم نهید، و) اختیار کنید هر کاری را که بسبب آن ارجمند گشتند، و دشمنان را از آنان برطرف ساخت، و تندرست ماندند، و نعمت و خوشی برای آنها فراوان شد، و نیکوکاری و بزرگواری پیوست ریسمان (اجتماع) آنان را (و کاری که موجب ارجمندی و بر طرف شدن دشمنان و تندرستی و آسودگی و ارزانی نعمت و خوشی و پیوند ریسمان اجتماع است عبارت است) از پرهیز نمودن از جدائی (نفاق و دو روئی) و مهربانی کردن (اتّفاق و یگانگی) و ترغیب و سفارش یکدیگر به مهربانی (اتّحاد و همبستگی) و (در راه شرّ و بدی پا نگذارید، و) دوری کنید از هر کاری که مهره پشت پیشینیان را شکست، و توانائی ایشان را سست نمود، از جهت کینه ورزی در دلها و دشمنی داشتن در سینه ها و پشت کردن اشخاص بهم و یاری نکردن دستها یکدیگر را.
و در حالات گذشتگان از مؤمنین پیش از خودتان (از بنی اسرائیل و غیر ایشان) اندیشه کنید که در موقع آزمایش و رنج کشیدن چگونه بودند آیا از مردم دیگر گرانبارتر (جفا کشتر) و از سائرین رنجبرتر و از اهل دنیا زندگانیشان سختتر نبود که فرعونها آنان را به بندگی و خدمتگزاری گماشتند، و سختی عذاب را بایشان چسبانیدند (پسرهاشان را سر بریده و دخترهاشان را بجا می گذاشتند) و تلخی را بآنها جرعه جرعه می نوشانیدند (بمنتهی درجه سختی گرفتارشان کردند، گروهی خدمتگزار و برخی برزگر ایشان بودند، و از آنکه کاری ساخته نبود باج می گرفتند) پس همیشه حال آنها در خواری هلاکت و زیر تسلّط و استیلاء (فرعونها) بود، چاره ای برای سرباز زدن (از فرمان آنها) و راهی برای دفاع (از ستمگریهاشان) نمی یافتند.
تا آنگاه که خداوند کوشش ایشان را در شکیبائی بر رنج بردن در راه محبّت خود و تحمل بر ناشایسته ها را از جهت ترس از خود مورد نظر قرار داد، آنان را از گرفتاریهای سخت گشایش و رهائی داد، و بآنها عوض ذلّت و خواری ارجمندی و عوض ترس آسودگی عطاء فرمود، پس پادشاهان فرمانده و پیشوایان راهنما شدند، و از جانب خدا بایشان عزّت و بزرگواری رسید بیش از آنچه آرزو داشتند (بمقام و مرتبه ای رسیدند که هرگز رسیدن به آن را در اندیشه نگذرانیده بودند، چنانکه در قرآن کریم سوره 2 آیه 47 می فرماید: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» یعنی ای بنی اسرائیل نعمت هایی را که بشما بخشیدم و شما را بر جهانیان «مردم زمانتان» برتری دادم یاد کنید. و برتری آنان این بود که دریا را برای آنها شکافت و از فرعونیان رهائیشان داد، و دشمنانشان را تباه ساخت، و شهرها و داراییشان را به خودشان باز گردانید، و توریة بر آنها نازل فرموده و دیگر نعمتها).
پس نگاه کنید چگونه بودند زمانیکه جمعیّتها گرد آمده و اندیشه ها با هم و دلها یکسان و دستها یار هم و شمشیرها کمک یکدیگر و بینائیها ژرف و تصمیمها یگانه بود آیا در اطراف زمینها (شهرها) بزرگ و بر همه چیز جهانیان پادشاه نبودند.
پس نگاه کنید بآنچه (به سختیهائی که) در آخر کارها (خوشگذرانیها) شان گرفتار شدند، آنگاه که (بین آنها) جدائی افتاد، و مهربانی و پیوستگی بهم خورد، و سخن و دلهاشان مختلف گردید، و دسته دسته شده بجان هم افتادند، و پراکنده گشته با یکدیگر جنگیدند، خداوند (بر اثر این زشتکاریها بوسیله ستمگران مانند بخت نصر و غیر او) لباس عزّت و بزرگواری را از بر ایشان بیرون آورد، و فراوانی نعمتش را از آنها گرفت، و برای عبرت گرفتن پند گیرندگان شما داستان سرگذشتهای آنان در بینتان باقی ماند.
پس از پیشآمدهای فرزندان اسماعیل (ذبیح) و پسران اسحاق (ابن ابراهیم خلیل) و اولاد اسرائیل (یعقوب ابن اسحاق) -علیهم السّلام- عبرت گیرید که چه بسیار متناسب است سر گذشتها (ی مردم هر عصری با هم) و چه مانند و نزدیک است داستانها (با یکدیگر، یعنی اوضاع و احوال شما و گذشتگان بهم شباهت دارد شایسته است از سرگذشت آنان پند گیرید، و) در سرگذشت ایشان و چگونگی پراکندگی و جدائیشان از یکدیگر تأمّل و اندیشه نمائید در شبهایی که (روزگاری که) کسری ها (پادشاهان عجم) و قیصرها (پادشاهان روم) سرور و مسلّط بر آنان بودند، آنها را از کشتزارها (آبادیها) و دریای عراق (دجله و فرات) و سبزه زار جهان راندند به جاهائی که درمنه (گیاهی است در بیابان) روید، و بادهای تند وزد، و زندگانی سخت باشد (آنها را به بیابانهای بی آب و گیاه و دور از آبادی روانه ساختند) پس آنان را درویش و مستمند و یار و همراه زخم و موی شتر (شتر چران) رها کردند، زبون ترین امتها بودند از جهت خانه و جایگاه، و بد بختترین آنها از جهت آسایشگاه (جائی داشتند که آب و گیاه نبود) به زیر بار مهتری گرد نمی آمدند که بآن پناه برند (کسی نبود که آنها را بدین و آئینی دعوت نموده بر امری گرد آورد تا از این بدبختی و سختی برهند) و نه به زیر سایه الفت و مهربانی که بر عزّت و بزرگواری آن تکیه کنند (پیشوایی نداشتند تا در سایه اعتماد باو بیاسایند) پس با حالات نگران و دستهای مختلف (با هم همراه نبودن) و بسیاری پراکنده، در رنج سخت و جهل و نادانی از قبیل زنده به گور کردن دختران، و پرستیدن بتها، و دوری جستن از خویشان، و غارتگری از هر راهی بودند.
پس بنگرید به نعمتهای خداوند بر ایشان زمانیکه بسوی آنان پیغمبری (حضرت خاتم الأنبیاء صلی اللَّه علیه و آله) را فرستاد و آنها را فرمانبر شریعت او گردانید، و بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربانشان ساخت، چگونه نعمت و آسایش بال بزرگواری خود را بروی آنها گسترد، و نهرهای خوشگذرانی را برای آنان روان کرد، و شریعت (آن حضرت) آنها را در سودهای پر برکت خود گرد آورد، پس غرقه نعمت آن شدند (چون منتهی درجه نیکبختی و بزرگواری و آسایش را برای ایشان فراهم آورده بود) و از خرّمی زندگانی آن خوشنود گردیدند، زندگانیشان در سایه پادشاه غالب (دین مقدّس اسلام) بر قرار شد، و آنها را نیکوئی حالشان در کنار بزرگواری و غلبه جا داد، و کارها برای ایشان آسان گردید، در رفعت پادشاهی استوار (سعادت دنیا و آخرت بآنها رو آورد) پس ایشان فرمان دهنده بر جهانیان و پادشاهان اطراف زمینها (شهرها) بودند، مسلّط شدند بر کسانیکه بر آنها تسلّط داشتند، و فرمانها می دادند بر آنانکه بر آنها فرمانده بودند، برای ایشان نیزه ای انداخته و سنگی پرتاب نمی شد (دین اسلام بآنها قدرت و توانائی داد که زمامدار کارهای جهان و فرمانده جهانیان گشتند، و کسی بر آنان مسلّط نمی گشت).
آگاه باشید شما (بعد از عزّت و بزرگواری که بر اثر گرویدن به شریعت حضرت خیر الأنام یافتید) دستهاتان را از ریسمان طاعت و پیروی رهانیدید (از خدا و رسول اعراض و دوری نمودید) و در حصار خدا که به اطراف شما کشیده شده بود بوسیله حکمهای جاهلیّت (عادات پیش از اسلام) رخنه کردید (از امام و پیشوای خود فرمان نبرده بر اثر آن دنیا و آخرت خویش را بر باد دادید) و خداوند سبحان بر این امّت منّت نهاد (بدون رنج نعمت بایشان ارزانی داشت) در ریسمان این الفت و مهربانی که بین آنها بست -الفتی که در سایه آن وارد میشوند، و در کنار آن قرار می گیرند- به نعمتی (دینی که موجب الفت است) که کسی از آفریدگان بهای آنرا نمی داند، زیرا بهای الفت و مهربانی با یکدیگر از هر بهایی افزونتر و از هر بزرگی بزرگتر است (چون با الفت و یگانگی سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت بدست می آید).
و بدانید شما بعد از هجرت (از نادانی و گمراهی به دانائی و رستگاری دوباره بر اثر عصبیّت و گردنکشی و دشمنی با یکدیگر و بر پا کردن فتنه و آشوب) اعراب (و بادیه نشینان نادانی و گمراهی) شدید، و بعد از دوستی (گرد آمدن با هم) گروه گروه (مخالف و دشمن یکدیگر) گردیدید، با اسلام علاقه و ارتباطی ندارید مگر بنام آن، و از ایمان نمی شناسید مگر نشان آنرا (فقط به زبان شهادتین می گوئید، ولی از احکام اسلام چیزی فرا نگرفته و به حقیقت ایمان پی نبرده اید) می گوئید به آتش می رویم و به ننگ تن نمی دهیم (مثل النّار و لا العار را کسانیکه زیر بار ذلّت و خواری نمی روند می گویند، اگر در باره حقّ گفته شود نیکو است، و اگر در باره باطل گفته شود نادرست است، و چون غرض اهل کوفه اگر خطاب با ایشان باشد، یا غرض آنها و اهل شام اگر خطاب عامّ باشد، فتنه و آشوب و مخالفت با دستور اسلام بود، امام علیه السّلام در سرزنش آنان می فرماید:) مانند آنست که شما می خواهید اسلام را از صورتیکه هست وارونه نمائید (از بین ببرید همانطور که کفّار و منافقین و دشمنان در صدد از بین بردن آن هستند) با دریدن پرده احترام و شکستن پیمان (عمل نکردن به احکام و شرائط) آن، چنان پیمانی که خداوند آنرا برای شما در زمین خود پناه (از دخول دشمنان و تسلّط بر شما) و در بین آفریدگانش (برای رفع اضطراب و نگرانی آنها سبب) ایمنی و آسایش قرار داده (تا هر گاه جهانیان در هر کار بیچاره شده و از هر راه وا ماندند به پیمان اسلام یعنی به احکام و دستور آن توجه کرده از آنها پیروی کنند).
و شما (با داشتن چنین آئینی) اگر بغیر اسلام پناه ببرید (به دلیری و بسیاری جمعیّت و خویشان اعتماد کرده از احکام آن پیروی ننموده دستورش را محترم نشمارید) کفّار با شما می جنگند، و جبرائیل و میکائیل و مهاجرین و انصار نیستند که شما را یاری کنند (چنانکه در زمان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله یاری می کردند) مگر با شمشیر زد و خورد کنید تا خداوند بین شما حکم فرماید (غلبه و فیروزی را نصیب کدام قرار دهد). و مثلها و داستانها (ی پیشینیان) از عذاب خدا و بلاها و سختیهای او که (دلها را) کوبنده و بدرد آورنده است و از روزگارها (ی خشم) و پیشآمدهای (علاج ناپذیر) او در دسترس شما است (در قرآن کریم سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و دیگران را بیان فرموده است). پس (رسیدن) عذاب او را دیر مپندارید از جهت نادانی به مؤاخذه و سهل انگاشتن سخت گیری او، و نرسیدن بعذاب او (زیرا حکمت الهیّه اقتضاء دارد که عذاب گناهکاران را تأخیر اندازد تا نیکان توبه و بازگشت نمایند و ستمگران شقاوت خود را بیشتر آشکار سازند).
و خداوند سبحان گذشتگان را از رحمت خود دور نکرده مگر بجهت ترک نمودن ایشان امر بمعروف و نهی از منکر را (یکدیگر را بکار پسندیده وادار نکرده و از کار ناشایسته باز نداشتند) پس خداوند نفهمها را از جهت گناه کردن و خردمندان را از جهت نهی از منکر نکردن لعن فرمود (از رحمت خود دور کرده بعذاب سخت گرفتارشان نمود).
آگاه باشید رشته اسلام را گسیختید (با عصبیّت و گردنکشی الفت و دوستی را پشت سر انداخته با یکدیگر دشمنی نمودید) و حدود آنرا معطّل کردید (بوظائف آن عمل ننمودید) و احکام آنرا (که بزرگتر و مهمتر از همه آنها امر بمعروف و نهی از منکر است) از بین بردید (ولی من که امام مفترض الطّاعة و پیشوای شما هستم، و نزدیکترین اشخاص به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بودم بآنچه مأمور شده ام رفتار می نمایم.)
بدانید خداوند مرا بجنگ با ستمگران و پیمان شکنان و تباهکاران در روی زمین امر فرمود: پس با پیمان شکنان (اصحاب جمل: طلحه و زبیر و پیروانشان) جنگیدم (و آنان را از پا در آوردم) و با آنانکه دست از حق برداشتند (اهل شام) جهاد کرده زد و خورد نمودم، و بر آنان که از دین بیرون رفتند (خوارج نهروان) خشم نموده زبون و خوارشان کردم، و امّا شیطان ردهه را (که یکی از رؤسای خوارج نهروان ثرمله یا حرقوص ابن زهیر و لقبش ذو الثّدیه است برای آنکه یک دستش مانند پستان زنان بوده است، و بعضی ذو الیدیّة خوانده اند یعنی دارای یک دست کوچک) از (کشتن و جنگیدن با) او بسبب صدای ترسناک که از آن فریاد تپش دل و جنبش و لرزش سینه اش را شنیدم، بی نیاز گردیدم (ردهه در لغت بمعنی گودالی است در کوه یا در سنگ سخت که آب باران در آن جمع میشود، و اینکه او را شیطان تعبیر فرموده برای آنست که چون گمراه و پیشوای گمراهان بوده و اینکه او را به ردهه نسبت داده برای آنست که پس آن حضرت پس از فراغت از جنگ با خوارج نهروان خواست او را در بین کشتگان بیابد بعد از جستجوی بسیار در گودالی افتاده بود، و مراد از صعقه یعنی صدای وحشت انگیز و ترسناک آنست که روایت شده آن حضرت چون با خوارج رو برو شد نعره و فریادی کشید که ذو الثّدیّه از جمله کسانی بوده که از ترس گریخت تا اینکه در گودالی کشته او را یافتند، و گفته اند: خداوند او را بر اثر صاعقه آسمانی تباه ساخت، و گفته شده: چون آن بزرگوار شمشیری بر او زد بیهوش گردیده مرد، و گروهی گفته اند: شیطان ردهه شیطانی از فرزندان شیطان بوده، و دیگری گفته: مراد از او شیطان جنّ است. لکن ظاهر فرمایش امام علیه السّلام و مناسبتر بمقام که پس از دقّت و تأمّل معلوم می گردد آنست که مراد از شیطان ردهه یکی از رؤسای خوارج است که بر اثر فریاد آن حضرت گریخته در گودالی کشته اش پیدا شد، و اللَّه أعلم)؛
و آنچه از ستمگران (معاویه و اطرافیانش که بر اثر مکر و حیله عمرو ابن عاص که قرآنها بر سر نیزه ها زده جنگ صفّین را خاتمه دادند) باقی ماند، اگر خداوند رخصت دهد (بخواهد و زنده بمانم) دوباره که بسوی ایشان می روم دولت و توانائی را از آنان بگیرم (و همه را تباه سازم) مگر اندکی که در اطراف شهرها پراکنده شوند. من در کوچکی سینه های عرب را بزمین رساندم (در جنگهای صدر اسلام بزرگان آنان را کشتم) و شاخه های نو بر آمده (دلیران قبیله) ربیعه و (قبیله) مضر را شکستم.
(در اینجا شجاعت و دلیری و مقام و منزلت و بزرگواری خود را گوشزد نموده می فرماید:) و شما قدرت و منزلت مرا از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بسبب خویشی نزدیک (پسر عمو و داماد او بودن) و مقام بلند و احترام مخصوص (که نزد آن حضرت داشتم و مرا بخلافت نصب فرمود) می دانید، زمان کودکی مرا در کنار خود پرورش داد، و به سینه اش می چسبانید، و در بسترش در آغوش می داشت، و تنش را بمن می مالید، و بوی خوش خویش را بمن می بویانید، و خوراکی جویده در دهان من می نهاد (چنانکه پدر نسبت به فرزند کند) و دروغ در گفتار و خطاء و اشتباه در کردار از من نیافت (زیرا باتّفاق امامیّه آن حضرت و حضرت زهرا و یازده فرزندشان «سلام اللَّه علیهم أجمعین» معصوم هستند و هرگز گناه کوچک و بزرگ از ایشان نه عمدا و نه نسیانا و نه خطاء سر نمی زند).
و خداوند بزرگترین فرشته ای از فرشتگانش را از وقتی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله از شیر گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز براه بزرگواریها و خوهای نیکوی جهان سیر دهد (از اخبار چنین معلوم میشود که مراد از آن فرشته روح القدس است که از جبرائیل و میکائیل بزرگتر و همیشه با پیغمبر اکرم بوده بعد از آن حضرت هم با ائمّه اطهار علیهم السّلام می باشد) و من پی او می رفتم مانند رفتن بچه شتر پی مادرش (شب و روز در خلوت و جلوت با آن بزرگوار بوده و هرگز از او جدا نمی شدم. ابن ابی الحدید در شرح خود نوشته: فضل ابن عبّاس گفت: از پدرم پرسیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله کدام یک از پسرانش را بیشتر دوست می داشت گفت: علیّ ابن ابی طالب را، گفتم من ترا از پسران او می پرسم، گفت او را نسبت به پسرانش از همه بیشتر دوست می داشت، ندیدیم هیچ روزی علیّ علیه السّلام از وقتی که کودک بود از آن حضرت جدا شود مگر زمانیکه برای خدیجه در سفر بود، ندیدیم پدری را به پسرش مهربانتر از او به علیّ، و نه پسری را برای پدرش فرمانبرتر از علی برای پیغمبر.) در هر روزی از خوهای خود پرچم و نشانه ای می افراشت (آشکار می نمود) و پیروی از آنرا بمن امر می فرمود.
و در هر سالی (پیش از مبعوث شدن به رسالت یک ماه از مردم دوری گزیده برای عبادت و بندگی) بحراء (کوهی است نزدیک مکّه) اقامت می نمود، من او را می دیدم و غیر من نمی دید، و در آن زمان اسلام در خانه ای نیامده بود مگر خانه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و خدیجه (زوجه آن حضرت) که من سوّم ایشان بودم (در آنروز مسلمان نبود مگر پیغمبر اکرم و خدیجه و من، این جمله صراحت دارد باینکه امام علیه السّلام نخستین مردی بود که به آن حضرت ایمان آورده و اسلام اختیار نمود، و نظیر این سخن فرمایش آن بزرگوار است در سخن صد و سی و یکم که فرمود: «اللّهمّ إنّی أوّل من أناب، و سمع و أجاب، لم یسبقنی إلّا رسول اللَّه - صلّی اللَّه علیه و آله- بالصّلاة» یعنی بار خدایا من نخستین کسی هستم که بحقّ رسیده و آنرا شنیده و پذیرفته است، هیچکس بر من به نماز پیشی نگرفت مگر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله) نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوّت و پیغمبری را می بوییدم (هنگام نزول وحی با آن حضرت بوده و بآنچه نازل می شد بدون تردید ایمان می آوردم).
و هنگامیکه وحی بر آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله نازل شد صدای شیطان را شنیدم، گفتم: ای رسول خدا این چه صدایی است فرمود: این شیطان است که او را از پرستش نمودن نومیدی روی داده (چون دانسته که بعد از رسیدن این وحی مردم از ضلالت و گمراهی بیرون آمده از او پیروی نمی کنند نومید گردیده ناله و فریاد می نماید) تو می شنوی آنچه من می شنوم، و می بینی آنچه من می بینم (در همه چیز با من یکسانی) مگر اینکه پیغمبر نیستی، و لیکن وزیری، و تو بر خیر و نیکوئی هستی (جامع جمیع کمالات صوریّه و معنویّه بوده بر آنچه خیر و نیکوئی دنیا و آخرت در آنست استوار می باشی).
و من با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بودم زمانیکه گروهی از بزرگان قریش نزد او آمدند و گفتند: ای محمّد تو امر بزرگی (نبوّت و پیغمبری) ادّعا میکنی که پدران تو و نه کسی از خاندان تو آنرا ادّعاء نکرده است، و ما از تو کاری درخواست می نماییم که اگر آنرا برای ما بجا آوری و بما بنمائی می دانیم که پیغمبر و فرستاده (از جانب خدا) هستی، و اگر بجا نیاوری می دانیم جادوگر و دروغگو هستی.
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: چه می خواهید گفتند: این درخت را برای ما بخوان تا با ریشه هایش (از زمین) کنده شده (بیاید) جلو رویت بایستد، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند بر همه چیز توانائی دارد، اگر این خواهش شما را بر آورد آیا ایمان می آورید و بحقّ گواهی می دهید، گفتند: آری.
فرمود: من بشما نشان می دهم آنچه را می طلبید، و می دانم که بخیر و نیکوئی (اسلام که جامع خیر دنیا و آخرت است) نمی گروید، و بین شما کسی هست که (بر کفرش باقی مانده و در جنگ بدر کشته می گردد، و) در چاه انداخته میشود (مراد چاهی است که آنرا بدر می نامیدند و آن بین مکّه و مدینه واقع شده به مدینه نزدیکتر است، و از جمله کسانیکه در جنگ بدر بعد از کشته شدن در آن چاه افکنده شدند عتبه و شیبه دو پسر ربیعه و امیّة ابن عبد شمس و ابو جهل و ولید ابن مغیره بودند) و کسی هست که لشگرها را گرد آورد (در وقعه خندق با مسلمین می جنگد، و از جمله کسانیکه لشگر از اطراف گرد آوردند و مدینه را محاصره نمودند ابو سفیان و عمرو ابن عبدود و صفوان ابن امیّه و عکرمة ابن ابی جهل و سهل ابن عمرو بودند، و خندق گودالی بود که در اطراف سور مدینه طیّبه برای این جنگ کندند).
پس از آن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: ای درخت اگر تو بخدا و روز رستخیز ایمان داری و میدانی من پیغمبر خدا هستم با ریشه های خود کنده شو و به فرمان خدا جلو من بایست.
سوگند به خدائی که آن حضرت را بحقّ (راستی و درستی) بر انگیخت درخت با ریشه هایش کنده شد و آمد در حالیکه صدای سخت داشت و صدایی مانند صدای بالهای مرغان، تا بین دو دست پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله مانند مرغ پر و بال زنان ایستاد، و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و بعضی از شاخه هایش را بر دوش من افکند، و من در طرف راست آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله بودم.
پس چون آن گروه آنرا دیدند از روی سرفرازی و گردنکشی گفتند: بفرما تا نیمی از آن پیش تو آید و نیمه دیگر جای خود بماند، پس درخت را بآن درخواست فرمان داد، آنگاه نیمه آن بسوی آن حضرت رو آورد که به شگفت ترین روی آوردن و سختترین صدا کردن می ماند (از اوّل با شتابتر فرمان آن بزرگوار را اجابت نمود) و نزدیک بود به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بپیچد. پس از روی ناسپاسی و ستیزگی گفتند: امر کن این نیمه باز گردد و به نیمه خود پیوندد همچنانکه بود، پس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله امر فرمود درخت بازگشت.
من گفتم: سزاوار پرستش جز خدا نیست، ای رسول خدا من نخست کسی هستم که ایمان بتو آوردم و نخست کسیکه اقرار کردم باینکه درخت به فرمان و خواست خدا بجا آورد آنچه را که کرد برای اعتراف به پیغمبری تو و احترام فرمانت، پس همه آن گروه گفتند: جادوگر بسیار دروغگویی است، شگفت جادویی که در آن چابک است (زیرا بدون تأمّل و اندیشه آنچه خواسته کرد) و (گفتند:) آیا ترا در کارت تصدیق می نماید غیر از مانند این شخص که قصدشان من بودم.
و من از گروهی هستم که در راه خدا آنان را توبیخ سرزنش کننده ای باز نمی دارد، چهره آنان چهره راستگویان و سخنشان سخن نیکوکاران است، شب را آباد کننده و روز را نشانه و راهنما هستند (شب را زنده داشته آخرت خود را آباد می سازند و روز مردم را براه حقّ راهنمائی می نمایند) به ریسمان قرآن (علوم و معارف آن که سبب رهائی و گمراهی از بدبختی است) خود را می آویزند، و راههای خدا و روشهای پیغمبرش را زنده میکنند (آثار دین را نشر داده به احکام آن عمل می نمایند) گردنکشی و سرفرازی و نادرستی و تباهکاری نمی کنند، دلهاشان در بهشت و بدنهاشان مشغول کار (دلهاشان متوجّه آخرت و بدنهاشان به کارهای نیکو و بندگی پرداخته) است.