از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در باره خوارج نهروان زمانیکه حکمیّت عمرو ابن عاص و ابو موسی را انکار کردند (و گفتند چون در امامتی که خداوند برای تو تعیین فرموده مردم را حاکم قرار دادی کفر و ضلالت شد) و در آن اصحاب خود را مذمّت نموده می فرماید:
ما مردان را حاکم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حاکم گردانیدیم،
و این قرآن خطّی است نوشته شده میان دو پاره جلد که به زبان سخن نمی گوید و ناچار برای آن مترجمی لازم است (که منظور آنرا بیان کند) و مردانند که از آن سخن می گویند،
و چون اهل شام از ما خواستند که قرآن را بین خود حکم قرار دهیم (در خواستشان را پذیرفتیم، زیرا) کسانی نبودیم که از کتاب خدا رو گردان باشیم (و از حکم او پیروی ننمائیم) و خداوند سبحان (هم در قرآن کریم سوره 4 آیه 59) فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» یعنی اگر در چیزی با یکدیگر نزاع و دشمنی داشته باشید (برای اصلاح آن) بخدا و رسول (قرآن و سنّت) مراجعه نمائید، در نزاع و دشمنی رجوع بخدا اینست که طبق کتاب او حکم کنیم و رجوع برسول اینست که سنّت و طریقه او را پیش گیریم،
پس اگر از روی راستی در کتاب خدا حکم شود (بخواهند واقع آنرا بیان کنند نه از روی تفسیر به رأی و تأویل نادرست) ما (امام علیه السّلام و ائمّه بعد از آن حضرت) بآن حکم (امامت و خلافت) از همه مردم سزاوارتریم (زیرا در قرآن کریم سوره 10 آیه 35 می فرماید: «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ» یعنی آیا کسیکه براه حقّ راهنما باشد برای متابعت و پیروی سزاوارتر است یا کسیکه راه نیافته مگر آنکه راهنمائی شود، پس چه شده شما را که هر دو را برابر دانسته اید و چگونه در این امر حکم می کنید. و در سوره 39 آیه 9 می فرماید: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً، یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا...» یعنی آیا دانایان و نادانان برابر هستند، خردمندان بر این امر آگاهند. پس طبق حکم قرآن چون ما راهنمای بحقّ و دارای همه دانشها هستیم باید امام و پیشوا باشیم) و اگر به سنّت رسول خدا حکم شود ما از مردم بآن حکم اولی می باشیم (زیرا پیغمبر اکرم در غدیر خمّ و سائر اوقات به امامت و خلافت مرا نصب و تعیین فرموده، خلاصه، ما به حکومت حکمین تن ندادیم مگر آنکه طبق قرآن و سنّت حکم نمایند نه آنکه به هوای نفس سخن گفته هر کاری بخواهند انجام دهند).
و امّا اینکه می گوئید چرا میان خود و ایشان (اهل شام) در تحکیم مهلت دادی (تا کار به اینجا رسید، می بایستی در آنروز یا در آن هفته بفرمائی تا در کتاب خدا نظر کرده حکم آنرا ظاهر سازند، پاسخ این است که) مهلت دادم تا جاهل تحقیق کند و عالم استوار باشد، و شاید خدا امر این امّت را در این متارکه و مداراة اصلاح فرماید و (برای اینکه) راه نفس بر ایشان گرفته نشود (برای بدست آوردن حقّ آنها را مجبور نکرده باشیم) تا برای شناختن حقّ عجله و شتاب نموده گمراهی نخست را (که بدون تأمّل و تحقیق به مخالفت و جنگ با ما کوشیدند) پیروی کنند (بایشان مهلت دادیم تا در این امر درست وارسی نمایند).
بتحقیق برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل بحقّ را بیشتر دوست داشته باشد از باطل اگر چه حقّ باو زیان رسانده اندوهگینش نماید و باطل سود داشته بهره مندش سازد،
پس برای چه حیران و سرگردانید، و از کجا شما را آورده اند (که امام و پیشوای خود را نشناخته با اینگونه سخنان زشت مخالفت او می نمایید) آماده باشید برای رفتن بجنگ گروهی (شامیان) که از حقّ (دور مانده) حیران و سرگردان بوده آنرا نمی بینند، و بظلم و ستم وادار شده از آن بر نمی گردند، از کتاب خدا دورند (آنرا نمی فهمند) از راه (راست) بیرون می روند
(ولی افسوس) شما طرف اعتماد و اطمینان نیستید که بشود بآن تمسّک جست (غیرت و حمیّتی ندارید تا از شما یاری طلبم) و نه یارانی هستید که (هنگام سختی) از آنها همراهی در خواست شود، شما بد هستید برای افروختن آتش جنگ (از تسلّط دشمن جلوگیری نمی کنید)
افّ باد بر شما (از گفتار و کردار زشتتان به تنگ آمدم) از شما بسختی و گرفتاری مبتلی شدم، روزی (برای یاری دین) شما را می خوانم، و روزی راز (جنگ با دشمن) را می گویم، در وقت خواندن مردن آزاده راستگویی نیستید (تا پاسخ مرا بدهید) و هنگام راز گفتن برادران طرف اعتماد و اطمینانی نمی باشید (تا راز مرا نگاه داشته فاش نکنید).