[و در حدیث آن حضرت است که:] چون زنان به «نصّ الحقاق» رسیدند خویشاوندان پدری به آنان اولی ترند.

[و نصّ نهایت هر چیز است و رسیدن به پایان آن چون: نصّ در رفتن، که آن نهایت سیری است که چارپا بر آن تواناست. و گویی «نصصت الرّجل عن الأمر» و آن هنگامی است که پرسش خود را از وی به نهایت رسانی تا آنچه را نزد اوست بدانی.

پس نصّ الحقاق رسیدن به بلوغ است، چه آن منتهای دوران کودکی است، و هنگامی است که خرد در آن از خردی گذشته به بزرگی می رسد، و این از فصیحترین و غریب ترین کنایتها از این مرحله است، نیز هنگامی که زنان بدین مرحله رسیدند خویشاوندان پدری از خویشاوندان مادری به آنان نزدیکترند اگر محرم باشند چون برادران و عموها. و به شوی دادن او اگر بخواهند.

«و حقاق» ستیزیدن مادر است با خویشاوندان پدری بر سر دختر، و آن جدال و خصومت بود و گفتن هر یک دیگری را که من بدو- به دختر- از تو سزاوارترم. گویند از این معنی است «حاققته حقاقا»، مانند «جادلته جدالا» و گفته اند: «نصّ الحقاق» رسیدن خرد است به کمال و آن بالغ شدن است، چه قصد امام از آوردن این کلمه هنگامی است که در آن حقوق و احکام واجب می شود و آن که آن را «نصّ الحقائق» روایت کرده از حقایق جمع حقیقت را خواهد.

406 این معنی را ابو عبید آورده است، امّا رأی من این است که در اینجا مقصود از «نصّ الحقاق» بالغ شدن زن است آن چنان که شوی گرفتن او روا بود و بتواند در حقوق خود تصرف کند، و این تشبیهی است به «حقاق» در شتر و آن جمع «حقّه» و «حقّ» است، و آن شتری است که سه سالگی را به پایان رسانیده و به چهارمین سال در آمده است و در این هنگام به حدّی رسیده که در خور سواری دادن است و راه بردن و «حقائق» نیز جمع «حقّه» است، پس هر دو روایت به یک معنی باز می گردد و این معنی به روش عرب شبیه تر است تا معنی که آورده شد.]