[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله للأشعث بن قیس و هو علی منبر الکوفة یخطب، فمضی فی بعض کلامه شیء اعترضه الأشعث فیه، فقال: یا أمیرالمؤمنین، هذه علیک لا لک، فخفض (علیه السلام) إلیه بصره ثم قال:
مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی، عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ، حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ، مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی، فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لَا حَسَبُکَ، وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ.
[قال السید الشریف یرید (علیه السلام) أنه أسر فی الکفر مرة و فی الإسلام مرة. و أما قوله (علیه السلام) دل علی قومه السیف فأراد به حدیثا کان للأشعث مع خالد بن الولید بالیمامة غرّ فیه قومه و مکر بهم حتی أوقع بهم خالد و کان قومه بعد ذلک یسمّونه عرف النار و هو اسم للغادر عندهم].[/hadith]
ترجمه (محمد دشتی):
(امام در مسجد کوفه در سال 38 هجری سخنرانی می کرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن اعتراض کرد و گفت این سخن به زیان شما، نه به سود تو است، امام نگاه خود را به او دوخت و فرمود):
سوابق تاریخی نکوهیده أشعث بن قیس:
چه کسی تو را آگاهاند که چه چیزی به سود، یا زیان من است. لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد ای متکبّر متکبّر زاده، منافق پسر کافر. سوگند به خدا، تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام، اسیر شدی، و مال و خویشاوندی تو، هر دو بار نتوانست به فریادت برسد. آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپارد، و مرگ و نابودی را به سوی آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وی خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند.
می گویم: (منظور امام علیه السّلام این است که اشعث ابن قیس یک بار وقتی که کافر بود اسیر شد و بار دیگر آنگاه که مسلمان شد و شمشیرها را به سوی قبیله اش راهنمایی کرد، مربوط به جریانی است که اشعث قبیله خود را فریب داد تا خالد بن ولید، آنها را غافلگیر کند و از دم شمشیر بگذراند که پس از آن خیانت او را با لقب «عرف النّار» (چیزی که آتش را بپوشاند)، می نامیدند و این لقبی بود که به نیرنگ باز می دادند.)
واژگان (عمران علیزاده):
-
خَفَض: چشم بزیر افکند
-
حائِک: جولا، بافنده
-
فَدَی: عوض داد و آزاد کرد
-
ساقَ: کشید و راند
-
حَتف: مرگ
-
حَریّ: سزاوار
-
یَمقُت: دشمن می دارد
-