حمد می گوییم او را، بر آنچه بوده است و از او یاری می جوییم در کار خود، برای آنچه خواهد بود. و از او می خواهیم که دین ما را به سلامت دارد، همان گونه که از او سلامت تنهایمان را می طلبیم.

اگر خردمندید، چرا در آثار پیشینیان و آنچه بر نیاکانتان گذشته است نمی نگرید و عبرت نمی گیرید و باز نمی ایستد؟ آیا نمی بینید که رفتگان باز نمی گردند و آیا نمی بینید که بر جای ماندگان را بقایی نیست؟ آیا نمی بینید که مردم دنیا، شب را به روز می آورند و روز را به شب می رسانند و هر یک در حالی دیگر هستند: یکی مرده ای است که بر او می گریند، یکی را در مرگ عزیزی تسلیت می گویند، یکی بیماری است بر زمین افتاده و گرفتار، یکی به عیادت بیماری می رود یکی در حال جان دادن است و، در همان حال، مرگ در پی اوست، و او خود در طلب دنیاست، در عالم غفلت و، حال آنکه، مرگ از او غافل نیست. آنسان که گذشتگان گذشته اند، بر جای ماندگان هم خواهند گذشت.

هنگامی که آهنگ کاری ناپسند می کنید، به یاد داشته باشید مرگ را که ویرانگر خوشیهاست و تیره کننده شهوتهاست و قطع کننده رشته آرزوهاست. از خدایا یاری خواهید تا بتوانید حق واجب او را ادا کنید و شکر نعمتها و احسانهای بیحسابش را به جای آورید.

ای بندگان خدا، شما را وصیت می کنم که این دنیا را ترک گویید، که دنیا شما را ترک خواهد گفت، هر چند، راضی به ترک او نباشید و جسمتان را کهنه می کند، هرچند، شما خواستار تازه بودن آن باشید.

مثل شما و دنیا مثل مسافرانی است که به راهی می روند و تا به خود آیند، بینند که آن را پیموده اند. یا آهنگ رسیدن به نشانه و هدفی کنند و تا دیده بر می کنند، بینند که به آن رسیده اند. ای بسا رونده ای که می تازد و شتابان می تازد تا به پایان راه رسد. به چه امید می بندد، کسی که زندگیش به مثابه یک روز است و از آن در نمی گذرد. و همواره کسی در قفای او افتاده و او را به شتاب می راند و نگذارد که درنگ کند. تا این که از این جهانش برکند.

پس در عزّت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواسته های آن بر خود مبالید و از سختیها و رنجهایش فغان و زاری سر مدهید، زیرا عزت و افتخارش پایان پذیر است و زیور و خواسته اش روی در زوال دارد و سختیها و رنجهایش بر دوام نباشد، هر مدتی در آن به پایان رسد و هر زنده ای بمیرد.