گزیده ای از این خطبه را پیش از این آوردیم. در اینجا، روایت دیگری از آن را می آوریم. زیرا میان دو روایت تفاوتهایی است:

بدانید، که دنیا پیوند بریده است و روی در رفتن دارد و بانگ وداع برداشته و خوشیهایش جامه دگر کرده اند. آری، دنیا پشت کرده و شتابان می رود و ساکنان خود را به سوی فنا می راند و همسایگان خود را به دیار مرگ می کشاند. شهد آن به شرنگ بدل شده و زلال آن تیره گردیده. از آن بر جای نمانده، مگر ته مانده ای، به قدر قطره ای چند در ته خردک مشکی یا به قدر جرعه ای که روی ریگی را که در ته قدحی افکنده باشند، بپوشاند، که اگر تشنه ای آن را بمکد از او دفع عطش نکند.

ای بندگان خدا، آهنگ سفر کنید، از این سرایی که ساکنانش دستخوش زوال اند. مبادا، که در این سرای فانی گرفتار خواهشهای نفسانی شوید و نپندارید، که زندگی شما در آنجا به دراز خواهد کشید.

به خدا سوگند، اگر چون اشتران فرزند مرده، ناله سر دهید و چون، آواز حزین کبوتران جفت گم کرده زاری کنید، و چون راهبان تارک دنیا فریاد برآورید و مال و فرزند، رها کرده به سوی خدا روید تا شما را به خود نزدیک سازد و درجات شما فرا برد، یا گناهی را که رسولان او در دفتر اعمال نوشته اند بزداید، هر آینه، در برابر ثوابی که برای شما امید می دارم یا در برابر عذابی که شما را از آن بیم می دهم، بس ناچیز است و اندک.

به خدا قسم، اگر از عشق به خداوند یا از ترس او دلهایتان گداخته شود و از شوق و بیم از چشمانتان خون روان گردد و، تا دنیا باقی است، در همین حال بمانید، این اعمال و نهایت کوششی که در طاعت او به کار می برید، در برابر نعمتهای بزرگ که خدا به شما ارزانی داشته، هیچ است و در برابر این موهبت که شما را به ایمان راه نموده است بی مقدار.