چون پس از فرستادن جریر پسر عبد اللّه بجلی نزد معاویّه، یاران امام بدو گفتند ساز جنگ را آماده فرما:

همانا آماده شدن من برای نبرد با مردم شام، حالی که جریر نزد آنهاست، بستن در آشتی با شام است، و بازداشتن شامیان از خیر -طاعت امام- اگر راه آن جویند -و طریق آشتی پویند-. من جریر را گفته ام که تا چه مدّت در شام بمان اگر بیش از آن بماند فریب خورده است یا نافرمان، و رأی من این است که بردبار باشیم نه شتابان. پس با نرمی و مدارا دست به کار شوید، و ناخوش نمی دارم که آماده پیکار شوید.

من این کار را نیک سنجیدم، و درون و برون آنرا ژرف دیدم، باید جنگید یا به کفر گرایید. مردم حاکمی داشتند که بدعتها پدید آورد، و زبان طعن آنان را دراز کرد، بدو خرده گرفتند و کینه کشیدند. کار را دگرگون ساختند -و پایان آن را دیدند-.