هجرت از ضلالت به هدایت، همان گونه که واجب بود باز هم واجب است. خداوند را به مردم روی زمین نیازی نیست، چه آنان که ایمان خویش پنهان دارند و چه آنان که آشکار کنند.

نام مهاجر بر کسی ننهند مگر آنکه حجت خدای بر روی زمین را بشناسد، پس، هر که او را شناخت و به او اقرار آورد مهاجر است. و نام مستضعف بر کسی که خبر حجت خدا به او برسد و به گوش خود بشنود و در دلش جای گیرد، صادق نباشد.

حقیقت امر ما سخت است و بر مردم سخت آید. کسی آن را نتواند برداشت مگر بنده مؤمنی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه های امین و خردهای استوار.

ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید [که ما به راههای آسمان داناتریم از راههای زمین]. و پیش از آنکه فتنه چونان اشتری گریخته از صاحب خود گام بردارد و مهار خود زیر پای درنوردد و خردمندان را سرگردان سازد.

گونه ای از ایمان است که ثابت است و در درون دلها جایگزین و گونه ای است که میان دلها و سینه ها عاریت است تا آن روز معلوم [یعنی مرگ]، پس هرگاه خواستید از کسی بیزاری جویید، تأمّل کنید تا زمان مرگش فرا رسد. اینجاست مرز بیزاری جستن با مرز بیزاری نجستن.