و از خطبه های آن حضرت است در نکوهش یارانش:

خدا را سپاس می گویم بر آنچه -در علم او- گذشته است، و بر هر کاری که مقدّر داشته است، و بر این گرفتاری که با شما دارم -گروهی که از رفتارشان بیزارم-. ای مردمی که اگر امر کنم فرمان نمی برید، و اگر -بخوانمتان- پاسخ نمی دهید، اگر فرصت یابید -در گفتار بیهوده- فرو می مانید، و اگر با شما بستیزند، سست و ناتوانید.

اگر مردم بر امامی فراهم آیند، سرزنش می کنید، و اگر ناچار به کاری دشوار در شوید، پای پس می نهید.

بی حمیّت مردم انتظار چه می برید چرا برای یاری برنمی خیزید، و برای گرفتن حقّتان نمی ستیزید. مرگتان رساد، یا خواری بر شما باد به خدا، اگر مرگ من بیاید -و به سر وقتم خواهد آمد- میان من و شما جدایی می اندازد، حالی که همنشینی تان را خوش نمی دارم، و با شما بودن چنان است که گویی یاوری ندارم.

راستی شما چه مردمی هستید دینی نیست که فراهمتان آرد غیرتی ندارید تا بر کارتان وادارد شگفت نیست که معاویه، بی سر و پاهای پست را می خواند، و آنان پی او می روند، بی آنکه بدیشان کمکی دهد، یا عطایی رساند، و من شما را -که اسلام را یادگارید و مانده مردم دیندار-، می خوانم تا یاری تان دهم، و بهره از عطا مقرّر گردانم، و شما از گرد من می پراکنید، و آتش مخالفت مرا دامن می زنید. فرمانی از من به شما نمی رسد که نشانه خشنودی باشد و آن را بپسندید یا نشانه آزردگی و در آن یک سخن باشید. آنچه بیشتر از هر چیز دوست دارم، و مرا باید، مرگ است که به سر وقتم آید.

راه دانستن کتاب خدا را به شما نمودم، و در حجّت را به روی شما گشودم، آنچه را نمی شناختید به شما شناساندم، و دانشی را که به کامتان فرو نمی رفت، جرعه جرعه به شما نوشاندم. اگر بودی که کور می دید، و خفته بیدار می گردید. چه نادان مردمی که رهبر آنان معاویه باشد و آموزگارشان پسر نابغه.