از سخنان آن حضرت است چون به بصره نزدیک شد، عده ای از مردم بصره عربی را خدمت حضرت فرستادند تا حقیقت برنامه او را با اصحاب جمل معلوم کند و شبهه ای که در این واقعه برای آنان بود رفع شود. امام آنچنان مسأله را برای او روشن کرد که دانست حق با آن حضرت است، سپس به او فرمود: بیعت کن.

گفت: من فرستاده مردمم، کاری انجام نمی دهم تا به آنان باز گردم، حضرت فرمود:

اگر آنان که از جانب ایشان نزد من آمده ای تو را برای یافتن زمین باران خورده بفرستند و تو آن زمین را بیابی و پس از بازگشت، از گیاه و آبشان خبر دهی ولی به سخن تو اهمیت ندهند و به سوی زمین های بی آب و گیاه بروند، چه خواهی کرد؟

گفت: من آنان را رها می کنم و به محلّی که دارای آب و گیاه است می روم.

امام فرمود: اکنون دستت را برای بیعت با من دراز کن.

آن مرد گفت: به خدا سوگند با تمام بودن حجت بر من نتوانستم از بیعت امتناع کنم، بنا بر این با آن حضرت بیعت کردم.

آن مرد معروف به کلیب جرمی است.